یا حسین
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را به همه عاشقان اباعبدالله حسین (ع) تسلیت عرض می نمایم
یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

در دینداری کم نیاورید!/جزء بیست و ششم

 

 


 

 

بیست و ششمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن» به آیاتی از جزء بیست و ششم قرآن کریم اختصاص دارد. در این قسمت نیز با محور قرار دادن تعدادی از آیات به بیان معارفی از آن‌ها می‌پردازیم.

 


 

مرد دعا
نوید به کسانی که در دینداری کم نمی‌آورند

إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ(13)أُوْلَئکَ أَصْحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءَ بِمَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(14- احقاف)

بی‌تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند؛ اینان اهل بهشت‌اند که به پاداش اعمال شایسته‌ای که همواره انجام می‌دادند، در آن جاودانه‌اند. (14)

در این فراز قرآن کریم به کسانی که گفتند: «رَبُّنَا اللَّهُ» و بعد «استقامت ورزیدند» سه وعده ویژه داده است: «لَا خَوْفٌ» و «لَا هُمْ یحَْزَنُونَ» و نیز «أُوْلَئکَ أَصْحَابُ الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا»

منظور از گفتن«رَبُّنَا اللَّهُ» اقرار و شهادت به انحصار ربوبیت در خدای سبحان است و مراد از آن پایداری و استقامت این است که آن‌ها از آنچه به حقانیتش شهادت می‌دهند و باور دارند؛ منحرف نمی‌شوند و رفتاری بر خلاف آن و بر خلاف لوازم آن نمی‌کنند.

قرآن برای رسیدن به این درجه از آرامش روحی، دو شرط را مطرح کرده است: ایمان و استقامت بر آن. استقامت بر ایمان به این است که انسان مراقب باشد عملش ادعایش را تکذیب نکند. بر اساس روایات این صبر و استقامت در سه حوزه باید رعایت شود: تحمل سختی عبادت، استقامت در برابر فشار گناهان و صبر در ناملایمات و مصائب

 

 

و چون خوف همیشه در جایی پیدا می‌شود که احتمال خطری در پیش باشد و اندوه وقتی به دل می‌آید که خطری واقع شده باشد؛ بنابراین نفی خوف و حزن از این عده به این معناست که ایشان هیچ خطر و عقابی نه در پیش رو دارند که از آن بترسند و نه در پشت سر داشته‌اند که از آن اندوهناک باشند(1)؛ گذشته آن‌ها عبادت بود و بندگی خدا و آینده‌شان هم لطف و پاداش خداست پس برای این گروه که باور کردند و بر باور خود پا فشردند و با عمل، ادعای خود را به امضاء رساندند جز امنیت و دل آرامی نیست نه از گذشته و نه نسبت به آینده.

 

در جمله پایانی با وعده‌ای حق آن‌ها را کسانی معرفی می‌کند که در بهشت موعود، جاودان خواهند ماند.

نکته این است که قرآن برای رسیدن به این درجه از آرامش روحی، دو شرط را مطرح کرده است: ایمان و استقامت بر آن. استقامت بر ایمان به این است که انسان مراقب باشد عملش ادعایش را تکذیب نکند. بر اساس روایات این صبر و استقامت در سه حوزه باید رعایت شود: تحمل سختی عبادت، استقامت در برابر فشار گناهان و صبر در ناملایمات و مصائب(2)

آنچه در زیبایی ظاهر بین مؤمن و غیر مؤمن فرق می‌گذارد این است که مؤمن، زینت حقیقی خود را می‌شناسد و به دنبال آن است و در زیبایی ظاهر هم تا جایی پیش می‌رود که دین و ایمان به او اجازه می‌دهند بنابراین او هرگز برای حرام زینت نمی‌کند و به زیبایی خود چوب حراج نمی‌زند

 

 

 

 

زینت واقعی خریدنی نیست

وَ لَاکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْایمَانَ وَ زَیَّنَهُ فیِ قُلُوبِکمُ‌ْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ  أُوْلَئکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(7)

خداوند ایمان را محبوب شما و آن را مایه زینت دل‌هایتان قرار داد و در مقابل، کاری کرد که شما نسبت به کفر و فسق و گناه، نفرت داشته باشید.

میل به زیبایی انسان را وامی دارد تا خود را با انواع و اقسام وسایل تزیینی بیاراید و زیبا کند. اما این خواست طبیعی هم به مانند سایر در خواست‌های غریزی، هم پاسخ صادق دارد و هم پاسخ کاذب که اگر با عقل سلیم و آموزه‌های وحیانی خوراک صحیح به آن داده نشود به راحتی مشغول نوع کاذب آن شده و نمی‌داند چرا عطشش فروکش نکرده و به آن آرامشی که باید نمی‌رسد.

نماز

قرآن کریم وسایل تزیینی عالم را به سه دسته تقسیم می‌کند. در این تقسیم بندی ستارگان را زینت آسمان(3)، آنچه روی زمین است زینت زمین(4)  و در این آیه «ایمان» را زینت انسان معرفی کرده است.

بنابراین زینت واقعی و حقیقی برای انسان زینت ایمان است که باید جان را به آن تزیین کنیم.

این سخن هرگز به معنای نادیده گرفتن بهداشت و زیبایی تن نیست؛ اگر جان به ایمان مزین شد همان ایمان، انسان را وامی دارد که به ظاهر خود توجه کرده و بهداشت و زیبایی را آن گونه که شایسته یک فرد مؤمن است رعایت کند.

آنچه در زیبایی ظاهر بین مؤمن و غیر مؤمن فرق می‌گذارد این است که مؤمن، زینت حقیقی خود را می‌شناسد و به دنبال آن است و در زیبایی ظاهر هم تا جایی پیش می‌رود که دین و ایمان به او اجازه می‌دهند بنابراین او هرگز برای حرام زینت نمی‌کند و به زیبایی خود چوب حراج نمی‌زند.

گمان‌های بد، برخی مطابق با واقعند و برخی مخالف آن. آنچه بی تردید گناه است آن گمان‌هایی هستند که مخالف با واقع باشند لذا فرمود: « إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‌ِ إِثْمٌ». وجود همین دسته از گمان‌های حرام در بین گمان‌های بد کافی است حکم به پرهیز از تمام آن‌ها بشود. بنابراین آیه شریفه مؤمنین را از هرگونه گمان بد (خواه موافق با واقع باشد؛ خواه مخالف) بر حذر می‌دارد

 

 

 

آیه‌ای مهم درباره بدگمانی، تجسس و غیبت

یَأَ ایهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنّ‌ِ إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‌ِ إِثْمٌ وَ لَا تجََسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَ یحُِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ (12- حجرات)

غیبت

ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان‌ها در حقّ مردم‌ بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان‌ها گناه است و در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند تفحص و پی‌جویی نکنید و از یکدیگر غیبت ننمایید. آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ بی‌تردید از این کار نفرت دارید و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه‌پذیر و مهربان است.

منظور از «الظَّنِّ» اولی، گمان‌های بد است که چون نسبت به گمان‌های خوب در میان مردم بیشتر است لذا از آن تعبیر به کثیر شده و گر نه حسن ظن یا همان گمان خیر، نه تنها ممنوع نیست بلکه به آن توصیه هم شده است.(5)

گمان‌های بد، برخی مطابق با واقعند و برخی مخالف آن. آنچه بی تردید گناه است آن گمان‌هایی هستند که مخالف با واقع باشند لذا فرمود: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنّ‌ِ إِثْمٌ». وجود همین دسته از گمان‌های حرام در بین گمان‌های بد کافی است حکم به پرهیز از تمام آن‌ها بشود. بنابراین آیه شریفه مؤمنین را از هرگونه گمان بد (خواه موافق با واقع باشد؛ خواه مخالف) بر حذر می‌دارد.

هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچک‌ترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنا بر این آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد می‌باشد

 

 

«تجسس» به معنی جستجوگری است که معمولاً در امور نامطلوب به کار می‌رود و عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهانی مردم. از آنجا که اسلام می‌خواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند بنابراین هرگز اجازه نمی‌دهد که رازهای خصوصی آن‌ها فاش شود. (6)

 

در سومین و آخرین دستور که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است می‌فرماید: هیچ‌کدام از شما غیبت دیگری را نکند و برای آنکه قبح و زشتی این عمل را کاملاً مجسم کند پرده از راز آن گشوده و حقیقت باطنی آن را بیان کرده است که همانا خوردن گوشت مردار است.

 

 

دو نکته

1. از آنجا که گمان بد بردن معمولاً یک امر غیر ارادی است بنابراین نهی در آیه نهی از ترتیب آثار است، یعنی هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچک‌ترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنا بر این آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد می‌باشد.(7)

2. نهی همراه با بیان واقعیت گناه که نمونه آن در این آیه در خصوص غیبت آمده، برای بازدارندگی بیشتر است و این مانند آن است که پدری دلسوز برای اینکه فرزندش به بخاری داغ دست نزند او را چنین نهی کند: «دست به بخاری نزن! می‌خواهی بسوزی؟!» که این نهی همراه با بیان اثر آن کار، به طور قطع از اثر بازدارندگی بیشتری برخوردار خواهد بود.

 

روزی که پرده‌ها کنار رود

لَّقَدْ کُنتَ فیِ غَفْلَةٍ مِّنْ هَاذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ(22- ق)

[به او می‌گویند:] تو از این روز بزرگ غافل بودی، پس ما پرده غفلت را از دیده‌ات کنار زدیم در نتیجه دیده‌ات امروز بسیار تیزبین است.

این آیه از خطابات روز قیامت است که در آن خطاب کننده خدا و مخاطب تنها کسانی‌اند که معاد را انکار کردند و دین را نپذیرفتند.

سه تعبیر در آیه وجود دارد که از اهمیت بالایی برخور دارند. یک از آن‌ها «غفلت» است. غفلت وقتی وجود پیدا می‌کند که میان چیزی در محدوده درک ما باشد و ما از بودنش غافل باشیم. تعبیر دیگر «غطاء؛ پرده» است و این تعبیر نشان می‌دهد چیزهایی موجود بوده اما پرده آویخته مانع می‌شده که آن‌ها دیده شوند. تعبیر سوم تعبیر به «حدت؛ تیزبینی» است و این نشان می‌دهد که اگر در گذشته هم مانند امروز چشم تیزبینی داشت می‌توانست تمام این‌ها را همان روز ببیند.(8)

حقایقی که در قیامت رخ خواهد داد (حداقل بخشی از آن) هم اکنون موجود است و قابل مشاهده ؛ زیرا فرمود تو از این‌ها غافل بودی یعنی بود و تو ندیدی و امروز که پرده‌ها کنار رفته و دیده‌ات بینا شده می‌توانی تمام آنچه بود را ببینی

 

 

 

 

 

نکته‌های نهفته در آیه

1. قیامت صحنه ایست که انسان واقعیت‌های همین دنیا را به عیان می‌بیند؛ همان واقعیت‌هایی که خود و دیگران با کارهای خوب و بد ساختند و از خود بر گذاشتند.

2. آنچه که مانع دید انسان است و نمی‌گذارد باطن اعمال و واقعیت‌های زندگی را ببیند پرده ایست ضخیم که خود با تار و پود گناه و معصیت به هم بافت و بر دیده انداخت. اگر گفتیم که خود بافت و خود آن را در مقابل دیدگانش آویخت به دلیل تعبیر آیه است که فرمود «عنکَ غطاءکَ»  و نیز آیاتی که گناه را موجب کوری دل و دیده معرفی می‌کنند.(9)

3. حقایقی که در قیامت رخ خواهد داد (حداقل بخشی از آن) هم اکنون موجود است و قابل مشاهده ؛ زیرا فرمود تو از این‌ها غافل بودی یعنی بود و تو ندیدی و امروز که پرده‌ها کنار رفته و دیده‌ات بینا شده می‌توانی تمام آنچه بود را ببینی.

 

 

متقین، نیازمندان را سهیم در مال خود می‌دانند

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فیِ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ(15)ءَاخِذِینَ مَا ءَاتَئهُمْ رَبهُُّمْ  إِنهَُّمْ کاَنُواْ قَبْلَ ذَالِکَ محُْسِنِینَ(16)کاَنُواْ قَلِیلًا مِّنَ الَّیْلِ مَا یهَْجَعُونَ(17)وَ بِالْأَسحَْارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ(18)وَ فیِ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائلِ وَ المَْحْرُومِ(19- ذاریات)

بی‌تردید پرهیزکاران در بهشت‌ها و چشمه سارهایند. آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده دریافت می‌کنند زیرا که آنان پیش از این همواره نیکوکار بودند. آنان اندکی از شب را می‌خوابیدند [و بیشتر آن را به عبادت و بندگی می‌گذراندند] و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش می‌کردند و در اموالشان حقّی برای سائل تهی‌دست و محروم از معیشت بود.

یکی از صفات متقین این شد جدای از واجبات مالی مشهور مانند خمس و زکات با اهداء بخشی از اموال خود به نیازمندان از آن‌ها دستگیری می‌کنند

 

 

این آیات از سر آیاتی است که به توصیف متقین و پرهیزگاران پرداخته و اوصافی از آنان را مایه الگو گیری و تبعیت دیگر مؤمنان می‌شود را بیان می‌کند.

 

نکته‌ای که به نظر در این آیات نیاز به توجه بیشتر دارد قسمت پایانی آن است که می‌فرماید متقین بخش معینی از اموال خود را به نیازمندان تقدیم می‌کنند. شاید گمان شود که مراد از این اموال مشخص همان واجبات مالی مانند خمس و زکات است؛ هر چند برخی چنین تفسیر کرده‌اند اما از آنجا که این سوره مکی است و دستور آن واجبات مالی در مدینه نازل شد پس این تفسیر نمی‌تواند درست باشد و حق آن است که بگوییم همان‌گونه که برخی گفته‌اند،(10) منظور از این حقی که در اموال متقین هست و ایشان به نیازمندان می‌دهند اموالی به غیر از خمس و زکات و واجباتی از این دست است.

پس یکی از صفات متقین این شد جدای از واجبات مالی مشهور مانند خمس و زکات با اهداء بخشی از اموال خود به نیازمندان از آن‌ها دستگیری می‌کنند.

 

پی نوشت ها:

(1) المیزان ج18 ص196

(2) الکافی ج2 ص91

(3) إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6- صافات)

(4) إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلیَ الْأَرْضِ زِینَةً لهََّا (7- کهف)

(5) «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً»؛ چرا هنگامی که آن نسبت ناروا را شنیدید، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نیک نبردند، و نگفتند: این تهمتی آشکار [از سوی منافقان] است؟! (12- نور)

(6) ر.ک: نمونه ج22 ص181-184

(7) همان

(8) برگرفته از المیزان ج18 ص350

(9) مانند آیه 46 سوره حج

(10) نمونه ج22 ص323 . نظر حضرت آیت الله جوادی آملی نیز همین است



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

قانون اولیه خدا در پخش روزی

 

معارفی از جزء بیست و پنجم قرآن کریم

 


آنچه در ادامه می آید بیست و پنجمین قسمت از سری مقالات «معارفی از قرآن کریم» است که با هدف انس معنایی بیشتر با این کتاب هدایت و سعادت، تنظیم و به خوانندگاه قرآنی تقدیم می شود. در این قسمت آیاتی از جزء بیست و پنجم را محور بحث قرارداده و به بیان معارفی از آن می پردازیم.

 
نعمت آب دست
قانون اولیه خدا در پخش روزی

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَكِن یُنزَِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ  إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرُ  بَصِیرٌ(27- شوری) 

اگر خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان مى‏كنند ولى به اندازه‏اى كه مشیت او اقتضاء کند نازل مى‏كند زیرا او به حال بندگانش آگاه و بیناست.

كلمه «قَدَر» به معناى كمیت و حجم هر چیز است. پس این كه مى‏فرماید:«وَ لكِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ» به این معنا است که خداى تعالى هر چیز را به كمیت و حجم و مقداری که مشیتش اقتضاء کند نازل مى‏كند.

معناى آیه شریفه این است: اگر خداى تعالى رزق همه بندگان خود را وسعت بدهد و همه سیر شوند، شروع به ظلم كردن در زمین مى‏كنند؛ چون طبیعت مال این است كه وقتى زیاد شد طغیان و استكبار مى‏آورد، همچنان كه در سوره علق فرموده: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏؛ این انسان هنگامى كه احساس بى‏نیازى كند طغیان مى‏كند»(1) و به همین جهت خداوند متعال رزق را به اندازه نازل مى‏كند و به هر كس به مقدارى معین روزى مى‏دهد؛ چون او به حال بندگان خود خبیر و بصیر است و مى‏داند كه هر یك از بندگانش استحقاق چه مقدار از رزق را دارد و چه مقدار از غنا و فقر، مفید به حال اوست؛ همان را به او مى‏دهد.(2)

چرا خدا به کسانی که با داشتن مال بیشتر گناه و ظلمشان هم افزون می شود باز هم مال و ثروت می دهد؟

یک سوال مهم در این بحث

چرا خدا به کسانی که با داشتن مال بیشتر گناه و ظلمشان هم افزون می شود باز هم مال و ثروت می دهد؟

علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به این سوال می نویسد: این آیه بیانگر قانون اولیه خدا در توزیع ارزاق بین بندگانش است که حال هر کس را می بیند و به او روزی می دهد؛ اما قوانین دیگری نیز دارد که در عالم حاکم است؛ یکی از آن قوانین قانون ابتلاء و امتحان است(3) و دیگری قانون مکر و استدراج(4) است.(5) این دو قانون سبب می شود که خدا به کسانی که در سوال مطرح شد با وجود کفر و طغیان باز هم مال و ثروت عطا کند.

این بحث نقطه مقابلی هم دارد و آن اینکه چرا برخی حتی به مقدار رفع ضروریات هم از رزق و روزی الهی بی نصیبند که در پاسخ می توان به دو قانون الهی اشاره کرد؛ یکی همان قانون ابتلاء و امتحان و دیگری قانون اثر گناه(6) که برخی با عمل خود مانند ظلم به دیگری یا ظلم پذیری چنین نتیجه ای را برای خود رقم زده اند.

كلمه «قَدَر» به معناى كمیت و حجم هر چیز است. پس این كه مى‏فرماید:«وَ لكِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ» به این معنا است که خداى تعالى هر چیز را به كمیت و حجم و مقداری که مشیتش اقتضاء کند نازل مى‏كند

 

تلافی کار بد؛ کار بدی مثل آن است

جَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلىَ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یحُِبُّ الظَّالِمِینَ(40- شوری)

پاداش بدى کار بدی است مانند همان؛ ولى هر كه بگذرد و [میان خود و طرف مقابلش را] اصلاح نماید؛ پاداشش بر عهده خداست؛ یقیناً خدا ستمكاران را دوست ندارد.

این آیه حكم کسی را بیان می کند که ظلمی در حق او شده است بر اساس این آیه چنین كسى مى‏تواند در مقابل ستمگر رفتارى چون رفتار او داشته باشد و چنین تلافى و انتقامى دیگر ظلم نخواهد بود.(7)

 

نکته مهم و قابل توجه در آیه

همانگونه که در متن آیه ملاحظه می شود خداوند متعال آن کاری که برای تلافی صورت می گیرد با اینکه مجوز آن را هم صادر کرده است اما آن را «سیئة؛ کاری بد و ناپسند» می نامد که سوال برانگیز است.

در پاسخ به این سوال گفته اند: از این رو هر دو عمل را سیئه و بد خوانده چون با هر كس چنین رفتار شود ناراحتش مى‏كند، ظالم با آن کار مظلوم را ناراحت کرد و مظلوم هم با انتقام و تکرار آن کار ظالم را رنجاند، پس در آیه شریفه حقیقت معناى كلمه رعایت شده است.(8)

شاه کلید طراوت خانواده

همانطور که این بزرگان فرموده اند مجوز انجام عملی آن از بد و آزار دهنده بودن به خوب و گوارا بودن تبدیل نمی کند. کار بد، بد است. چیزی که در این آیه بین آن دو فرق گذاشته این است که اگر ابتدایی و بدون مجوز باشد حرام است و عذاب و عقاب دارد و اگر با مجوز شرعی باشد حلال است و چون حرام نیست عقابی هم ندارد.

باید توجه داشت که این تلافی با مجوز، «واجب نیست»؛ بلکه فقط «حلال است» و شاید برای همین نکته بود که بلافاصله فرمود: «فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلىَ اللهِ؛ هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او بر خداست‏»

 

تعداد و جنسیت فرزندان، تنها به موهبت الهی است

لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یخَْلُقُ مَا یَشَاءُ یهََبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثًا وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّكُورَ(49) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَ إِنَاثًا وَ یجَْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ(50- شوری)

مالكیّت و فرمانروایى آسمان‏ها و زمین فقط در سیطره خداست، هر چه را بخواهد مى‏آفریند، به هر كس بخواهد دختر عطا مى‏كند و به هر كس بخواهد پسر مى‏بخشد؛ یا پسر و دختر را با هم مى‏دهد و هر كه را بخواهد عقیم مى‏كند و فرزند نمى‏دهد كه او دانا و تواناست.

هر چه هست از ناحیه او است اشاره کرده می فرماید: به هر كس اراده كند دختر مى‏بخشد و به هر كس بخواهد پسر. یا اگر بخواهد هر دو آنها را مى‏دهد و هر كس را هم که مصلحت بداند عقیم و بى فرزند مى‏گذارد

قرآن کریم براى نشان دادن این واقعیت كه هر گونه نعمت و رحمت در این عالم از سوى خدا است و كسى از خود چیزى ندارد به یك قانون كلى و یك مصداق روشن آن اشاره كرده و مى‏فرماید: «مالكیت و حاكمیت آسمانها و زمین براى خدا است و هر چه بخواهد مى‏آفریند» و به همین دلیل همه ریزخوار خوان نعمت او هستند و نیازمند به لطف و رحمت او؛ از این رو نه غرور به هنگام نعمت منطقى است و نه یاس به هنگام مصیبت.

آنگاه به نمونه روشنى از این واقعیت كه هیچ كس از خود چیزى ندارد و هر چه هست از ناحیه او است اشاره کرده می فرماید: به هر كس اراده كند دختر مى‏بخشد و به هر كس بخواهد پسر. یا اگر بخواهد هر دو آنها را مى‏دهد و هر كس را هم که مصلحت بداند عقیم و بى فرزند مى‏گذارد.

به این ترتیب مردم را به چهار گروه تقسیم کرد: آنهایى كه تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند و آنها كه دختر دارند و در آرزوى پسرى و آنها كه هر دو را دارند و گروهى كه فاقد هر گونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى‏كشد.

گر چه نقش بعضى از غذاها و داروها را در افزایش احتمال تولد پسر یا دختر نمى‏توان انكار كرد، ولى باید دانست كه آن اثر را هم خدا در آن دارو و روشها قرار داده است و هیچ کدام خارج از علم و قدرت خدا نیستند

و این یك نمونه بارز از عدم توانایى انسان از یك سو، و نشانه روشن از مالكیت و حاكمیت و خالقیت خداوند از سوى دیگر است. گر چه نقش بعضى از غذاها و داروها را در افزایش احتمال تولد پسر یا دختر نمى‏توان انكار كرد، ولى باید دانست كه آن اثر را هم خدا در آن دارو و روشها قرار داده است و هیچ کدام خارج از علم و قدرت خدا نیستند.

نکته دیگری که در آیه به چشم می خورد اینکه برای هر دو جنس از تعبیر «یهب؛ مى‏بخشد» استفاده کرد و این دلیل روشنى است كه هم دختران هدیه الهى هستند و هم پسران و فرق گذاشتن میان این دو از دیدگاه یك مسلمان راستین صحیح نیست.(9)

 

آیاتی که هنگام سوار شدن خوانده می شود

لِتَسْتَوُاْ عَلىَ‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُواْ نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُواْ سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَاذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ(13)وَ إِنَّا إِلىَ‏ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ(14- زخرف)

كه بر پشت آن استقرار یابید و چون بر آن استقرار یافتید، نعمت پروردگارتان را به یاد آورید و بگویید: منزّه است خدایى كه این را رام ما كرد كه ما قدرت آن را نداشتیم و ما به سوى پروردگارمان باز خواهیم گشت.

«استواء بر ظهر» به معناى استقرار بر پشت حیوان و یا هر مركب سواری دیگر است.(10) منظور از مرکب با توجه به آیه قبل (آیه 12) فقط چهارپایان نیست بلکه به قرینه «کشتی» که در آیه آمده است هر گونه وسیله نقلیه را در بر می گیرد که در عصر حاضر ماشین، قطار و هواپیما از رایج ترین آنهاست.

و «ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ» هم مفهومش این است كه اگر لطف پروردگار نبود ما هرگز قادر به کنترل و ادراه این مرکبها نبودیم. و اینکه در پایان دعای مومنین این چنین دارد که: «وَ إِنَّا إِلىَ‏ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ؛ و بی شک ما به سوى پروردگارمان باز خواهیم گشت» برای آن است که آنها را به یاد قیامت بیندازد که امروز سوار بر وسیله ای گران قیمت شده و در زمین جابجا می شویم به یاد داشته باشیم که بالاخره تابوتی هم هست که در انتظار ماست.

«استواء بر ظهر» به معناى استقرار بر پشت حیوان و یا هر مركب سواری دیگر است.(10) منظور از مرکب با توجه به آیه قبل (آیه 12) فقط چهارپایان نیست بلکه به قرینه «کشتی» که در آیه آمده است هر گونه وسیله نقلیه را در بر می گیرد که در عصر حاضر ماشین، قطار و هواپیما از رایج ترین آنهاست

در حالات امیرالمومنین علیه السلام آمده است كه هنگامی که پاى خود را در ركاب ‏گذاشت ‏فرمود: «بسم اللَّه» و هنگامى كه بر مركب استقرار یافت ‏این آیات را تلاوت کرد: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون‏»(11)

از این رو مستحب است که انسان هنگام سوار شدن بر هر وسیله نقلیه ای با خواندن این آیات هم شکر خدا را بجا آورد و هم به یاد قیامت افتاده و فراموش نکند که روزی سوار بر تابوت به آن دیار باقی خواهد شتافت.

 

پی نوشت ها:

(1) آیات 6-7 سوره علق

(2) المیزان، ج18، ص56

(3) إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكمُ‏ْ فِتْنَةٌ  وَاللهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (15- تغابن)

(4) سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ كَیْدِی مَتِینٌ (183- اعراف)

(5) المیزان ج18 ص56

(6) إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (11- رعد) ؛ وَ مَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكمُ‏ْ وَ یَعْفُواْ عَن كَثِیرٍ(30- شوری)

(7) المیزان ج18 ص64

(8) کشاف زمخشری ج4 ص229. علامه طباطبایی(ره) نیز با نقل سخن او گویا پاسخ او رامی پذیرد. تفسیر نمونه هم بر این رأی است.

(9)برگرفته از نمونه ج20 ص482-483

(10) المیزان ج18 ص87

(11) مستدرک الوسایل ج8 ص136

 

  

 

 

 
 


یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

دو شرط بهشت و تنها شرط جهنم/ جزء بیست و چهارم

 


در بیست و چهارمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» آیاتی از جزء بیست و چهارم را محور بحث قرار داده و به بیان معارفی از آن می پردازیم. سعی ما بر این است که قرآن عزیز را به شکلی محسوس تر ببینیم و به شکلی کاربردی تر در زندگی خود وارد کنیم که آن کتابی است برای هدایت و سعادت تمام انسانها.

 

 


بهشت و جهنم نور  و تاریکی
رفتار عجیبی که منکران قیامت دارند

وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ  وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(45- زمر)

هنگامى كه خدا به یگانگى یاد مى‏شود دل‏هاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند گرفتار نفرت مى‏شود و هنگامى كه یاد غیر خدا مى‏شود، شادمان مى‏گردند.

 

 

گاه انسان چنان به زشتی ها خو مى‏گیرد و از پاكی ها بیگانه مى‏شود كه از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد، در برابر خداوندى كه آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمى‏آورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى كه خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مى‏زند و تعظیم مى‏كند

 

 

آیه گزارشی از رفتار کسانی است که ایمانی به آخرت ندارند و زندگی را خلاصه در همین چند روزه دنیا می دانند و بس(1). این عده کسانی اند که وقتی در پیش آنها سخن از خدا و دین و احکام و معارف آن شود چندششان شده و حالت تنفر سراسر وجودشان را می گیرد و اگر با آنها سخن از دنیا و راههای ارضای خواسته های نفس گفته شد فورا شادمان گشته و سرور و خوشحالی وجودشان را در بر می گیرد.

 

سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انكار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت

 

 

گاه انسان چنان به زشتی ها خو مى‏گیرد و از پاكی ها بیگانه مى‏شود كه از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد، در برابر خداوندى كه آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمى‏آورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى كه خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مى‏زند و تعظیم مى‏كند.

 

شبیه این معنى در آیه 46 سوره اسراء نیز آمده است:«وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً؛ هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به وحدانیت یاد مى‏كنى فرار مى‏كنند.»

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود كه سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انكار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت.(2)

 

امان از انسان ناشکر و نمک نشناس

فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثمُ‏َّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََهُمْ لَا یَعْلَمُونَ(49- زمر)

وقتى انسان گرفتار زیان مى‏شود، ما را مى‏خواند و هنگامى كه ما از جانب خود نعمتى به او مى‏دهیم [به جای شکر گزاری] مى‏گوید: این با تلاش و درایت خودم به دست آمده است؛ در حالی که آن نعمت وسیله ای برای امتحان او بود و بیشتر مردم از واقعیت بی خبرند.

این آیه به یکی از ویژگیهای طبیعت انسانی اشاره می کند كه به پیروى هواى نفس گرایش دارد و به نعمت‏هاى مادى و اسباب ظاهرى پیرامونش مغرور است و فراموشكار نیز هست؛ که هر وقت دچار گرفتارى می شود رو به خدا کرده و او را به خلوص مى‏خواند ولی همینکه پروردگارش نعمتى به او داده و او را از گرفتاری خلاص می کند فورا آن نعمت را به خودش نسبت مى‏دهد و مى‏گوید: «هنر خودم بود» و پروردگارش را فراموش مى‏كند و نمى‏داند كه همین خود وسیله ای است كه با آن امتحانش مى‏كنند.(3)

بخشش در آیه مورد بحث در صورتی است که گنهکار توبه کرده باشد که اگر فرد گنهکار به واقع توبه کرد وعده خدا در حقش عملی شده و گناه او هر چه که باشد بخشیده می شود حتی اگر شرک باشد؛ اما اگر توبه ای در کار نبود خدا ممکن است از برخی گناهان او در گذرد که بی تردید شرک جزء آنها نخواهد بود

 

 

 

دو نکته:

1. انسان هم دارای طبیعت است و هم دارای فطرت. طبع و طبیعت او ریشه در جنبه مادی و خاکی او دارد(4) ولی فطرت او متعلق به عالم بالا و آن جنبه ملکوتی اوست.(5) بنابراین هر چه که برای انسان طبیعی و مربوط به طبیعت او می شود اگر تحت مدیریت وحی و فطرت در نیاید عامل سقوط و هلاکت انسان می شود. یکی از این طبیعی ها همین حالت است که در آیه به آن اشاره شد.

 

قاتل درآتش جهنم

2. انسان باید تمام داشته های خود را نعمت الهی دانسته و شکرگزار او باشد و نیز بداند که داده های خدا جنبه آزمون و امتحان هم دارد که اگر با مصرف درست آنها در مواردی که رضای الهی در آن است شکر آن را بجا آورد علاوه بر حل مشکل دنیائیش، بهشت خود را هم آباد کرده است و اگر به محض دریافت نعمت، دهنده آن را فراموش کرد و در مسیر کفر و ناسپاسی قدم گذاشت؛ همان نعمت تبدیل به نقمت شده و جهنم او را شعله ور می کند.

 

بندگان خدا! از رحمت او مأیوس نشوید

قُلْ یَاعِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا  إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(53- زمر)

بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه‏] بر خود ستم کرده اید! از رحمت خدا نومید نشوید که یقیناً خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است‏

خداوند متعال در این آیات راه بازگشت را توأم با امیدوارى به روى همه گنه كاران مى‏گشاید و با لحنى آكنده از نهایت لطف و محبت آغوش رحمتش را به رویشان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده است.

 

 

دقت در تعبیرات این آیه نشان مى‏دهد كه از امیدبخش‏ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهكاران است. فراگیری و گستردگى آن به حدى است كه طبق روایتى امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: در تمام قرآن آیه‏اى وسیعتر از این آیه نیست.(6)

 

«زُمَر» که نام همین سوره هم هست جمع «زُمرة» است و زمره به معنای جماعت و گروهی از مردم است؛ بنابراین معنای آیات مورد بحث این می شود: که منکر شدند و کفر ورزیدند را به صورت گروه گروه به سمت جهنم می برند و در مقابل کسانی که اهل تقوا و خداترسی بودند را هم دسته دسته ساماندهی کرده و به سوی بهشت حرکت می دهند

 

 

 

دو نکته مهم

 

1. با استناد به جمله « إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» ثابت می شود که خداوند هر گناهی اعم از صغیره و کبیره را بخشیده و مشمول غفران خود می کند.

2. با مقایسه این آیه با آیه 48 سوره نساء که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ؛ خداوند شرك را نمى‏بخشد، اما كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى‏بخشد.» فهمیده می شود که بخشش در آیه مورد بحث در صورتی است که گنهکار توبه کرده باشد که اگر فرد گنهکار به واقع توبه کرد وعده خدا در حقش عملی شده و گناه او هر چه که باشد بخشیده می شود حتی اگر شرک باشد؛ اما اگر توبه ای در کار نبود خدا ممکن است از برخی گناهان او در گذرد که بی تردید شرک جزء آنها نخواهد بود.(7)

 

یکی را «بدرقه» ؛ یکی را «هِی» می کنند

وَ سِیقَ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ زُمَرًا ... وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبهَُّمْ إِلىَ الْجَنَّةِ زُمَرًا  ... (73- زمر)

« سِیقَ» ماضی مجهول فعل «سَاقَ» و از ریشه «سَوق» است و معنای آن حرکت دادن از پشت سر است.(8) از این رو به کسی که حیوانات را از پشت می راند تا حرکت کنند «سائق» گفته می شود.(9)

بی تردید در روزی که حقیقت ظهور می کند کسانی که عمری به دین خدا احترام گذاشتند؛ احترام خواهند دید و آنان که تا توانستند دین خدا را مسخره کردند و از هیچ بی احترامی نسبت به آن دریغ نورزیدند، جز خفت و خواری چیزی نصیبشان نمی شود

 

 

«زُمَر» که نام همین سوره هم هست جمع «زُمرة» است و زمره به معنای جماعت و گروهی از مردم است(10)؛ بنابراین معنای آیات مورد بحث این می شود: که منکر شدند و کفر ورزیدند را به صورت گروه گروه به سمت جهنم می برند و در مقابل کسانی که اهل تقوا و خداترسی بودند را هم دسته دسته ساماندهی کرده و به سوی بهشت حرکت می دهند.

 

نکته قابل توجه این است که برای هر دو دسته از فعل « سِیقَ» استفاده کرده است؛ آیا این بدان معناست که طرز حرکت و انتقال این دو گروه به بهشت و جهنم به یک سبک و سیاق است؟ یا هر یک از این دو طایفه را با سبک و سیاق متناسب با آنها به سمت جایگاه و محل استقرارشان حرکت می دهند؟

پاسخ روشن است؛ بی تردید در روزی که حقیقت ظهور می کند کسانی که عمری به دین خدا احترام گذاشتند؛ احترام خواهند دید(11) و آنان که تا توانستند دین خدا را مسخره کردند و از هیچ بی احترامی نسبت به آن دریغ نورزیدند، جز خفت و خواری چیزی نصیبشان نمی شود(12) 

پس معنای « سِیقَ» برای کافران و مؤمنان متفاوت خواهد بود. « سِیقَ» برای کافران یعنی آنها را همچون حیوان از پشت سر هِی کرده و به جهنم می ریزند(13) و « سِیقَ» برای مومنان یعنی آنها را در کمال عزت و احترام بدرقه کرده و با تشریفات خاصی تا بهشت مشایعت می کنند.

ورود به جهنم و تحمل عذاب آخرت تنها یک شرط دارد و آن اینکه انسان نافرمانی خدا را کرده و مرتکب گناه شود؛ ولی ورود به بهشت دارای دو شرط است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح و در تحقق این شروط هم به هیچ وجه جنسیت مطرح نیست

 

 

 

 

دو شرط بهشت در کنار تنها شرط جهنم

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئكَ یَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیرِْ حِسَابٍ(40- غافر)

هر كه بدى كند جز به مانند آن كیفر نیابد، و از مردان یا زنان كسانى كه كار شایسته انجام دهند در حالى كه مؤمن باشند، آنان در بهشت درآیند و در آن بى‏حسابْ روزى یابند.

پیام آیه این است: كسى كه در دنیا عمل ناپسندی انجام دهد، در آخرت فقط مثل همان عمل جزای او خواهد بود؛ یعنى جزایى كه او را بد حال و گرفتار كند و كسى كه عمل صالحى انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، به شرطى كه ایمان هم داشته باشد، در آخرت داخل بهشت گشته و در آن رزقى بى‏حساب خواهند داشت.(14)

اما برداشتی که از این آیه ممکن است و روا این است که ورود به جهنم و تحمل عذاب آخرت تنها یک شرط دارد و آن اینکه انسان نافرمانی خدا را کرده و مرتکب گناه شود؛ ولی ورود به بهشت دارای دو شرط است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح و در تحقق این شروط هم به هیچ وجه جنسیت مطرح نیست.

 

پی نوشت ها :

(1) إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ (37- مؤمنون)

(2) نمونه ج19 ص476-487

(3)المیزان ج17 ص273

(4) هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طینٍ (2- انعام)

(5) فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ (29- حجر)

(6) تفسیر نورالثقلین ج4 ص491

(7)  برای مطالعه بیشتر به مقاله «بخشش؛ بدون توبه» رجوع کنید

(8) التحقیق فی كلمات القرآن الكریم ج‏5، ص271

(9) لسان العرب ج10 ص166

(10) مجمع البحرین ج3 ص318

(11) قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَُا سَلَامٌ عَلَیْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِینَ(73- زمر) و نیز آیه 8 سوره تحریم

(12) آیه 27 سوره نحل

(13) این برخورد با کسانی که «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هستند امر عجیب و دور از ذهنی نخواهد بود.

(14) المیزان ج17 ص332



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

روزی که دست  و پا حرف می زنند!

 

معارفی از جزء بیست و سوم قرآن کریم

 


بیست و سومین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره های یس، صافات، ص و زمر تشکیل داده است. در این قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» به این بخش از قرآن پرداخته و با طرح آیاتی معارفی از آن را بیان می کنیم.

 


 
رحمت خدا
عهدی که با خدا بسته ایم

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنى ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكمُ‏ْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ(60) وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(61- یس)

اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نبستم كه شیطان را بندگى نكنید كه او براى شما دشمن آشكارى است؟ و گفتم كه مرا بندگى كنید كه این، راه مستقیم است.

روی صحبت این آیه با مجرمین است که با توبیخ آنها را به یاد عهدی می اندازد که به آن بی توجهی کردند و در دام دشمنی معروف به نام شیطان افتاده و از راه مستقیم خارج شدند.

علت این که خداوند مجرمین را به عنوان بنى آدم خطاب كرده این است كه دشمنى شیطان با این عده که باعث انحراف و هلاکت اینها شد روی غرض خاصى نسبت به آنها نبوده؛ بلكه به این دلیل بوده كه آنها فرزندان آدم بودند. و این دشمنى در روز اول آن جا بروز كرد كه مامور به سجده بر آدم شد و زیر بار نرفت و استكبار كرد. نتیجه‏اش هم این شد كه از درگاه خدا رانده شد و از آن روز با فرزندان آدم(ع) نیز دشمن گردید و همه را تهدید كرد.(1)

متن عهدنامه را هم در آیه بازگو کرده است: شیطان را عبادت و پرستش و اطاعت نكنند و تنها خداوند متعال را پرستش و عبادت کنند. منظور از «عبادت كردن و پرستیدن شیطان»، اطاعت و پیروی از وسوسه های اوست.

اما اینکه ما کی و کجا این عهد را با خدا بستیم مفسران نظرات گوناگون داده اند که به نظر می رسد این عهد همان عهدی است که در عالم فطرت بین انسان و خدای او منعقد شد و اگر روی آن را با غبار غفلت و معصیت نپوشانده باشد هر لحظه که به آن توجه کند به یاد آن عهد می افتد.(2)

دست و پای مجرمین به آن گناهانی كه با آن انجام داده‏اند شهادت مى‏دهند؛ مثلا دستها به آن گناهانى شهادت مى‏دهد كه صاحب دست به وسیله آن‏ مرتكب شده؛ مانند سیلى‏هایى كه به ناحق به مردم زده، اموالى كه به ناحق تصرف كرده، نوشته هایی كه به ناحق نوشته و امثال آن و پاها نیز به آن گناهانى شهادت مى‏دهند كه صاحبشان با آنها انجام داده؛ مانند قدم‏هایى كه به سوى مجلس گناه و برای انجام معصیت، خیانت، ظلم، فتنه‏انگیزى و امثال آن برداشته است

خلاصه اینکه منشأ انحراف و تباهی ما بی توجهی به آن عهدی است که با خدا بسته ایم و نتیجه این بی توجهی هم چیزی نیست جز افتادن در دام شیطانی که بر تباه کردن ما قسم یاد کرده است.(3)

 

روزی که دست حرف می زند و پا شهادت می دهد

الْیَوْمَ نخَْتِمُ عَلىَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكلَِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشهَْدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كاَنُواْ یَكْسِبُونَ(65- یس)

امروز بر دهان‏هایشان مُهر سکوت می زنیم و دست‏هایشان با ما سخن مى‏گویند و پاهایشان به اعمالى كه همواره مرتكب مى‏شدند، گواهى مى‏دهند.

براساس این آیه،دست و پای مجرمین به آن گناهانی كه با آن انجام داده‏اند شهادت مى‏دهند؛ مثلا دستها به آن گناهانى شهادت مى‏دهد كه صاحب دست به وسیله آن‏ مرتكب شده؛ مانند سیلى‏هایى كه به ناحق به مردم زده، اموالى كه به ناحق تصرف كرده، نوشته هایی كه به ناحق نوشته و امثال آن و پاها نیز به آن گناهانى شهادت مى‏دهند كه صاحبشان با آنها انجام داده؛ مانند قدم‏هایى كه به سوى مجلس گناه و برای انجام معصیت، خیانت، ظلم، فتنه‏انگیزى و امثال آن برداشته است.(4)

ازهمین جا روشن مى‏گردد كه هر عضوى به عمل مخصوص به خود شهادت مى‏دهد و نام دست و پا در آیه شریفه از باب ذكر نمونه است و گرنه چشم و گوش و زبان و هر عضو دیگر نیز به كارهایى كه به وسیله آنها انجام شده،شهادت مى‏دهند.(5)

 

زنده و مرده در فرهنگ قرآن

الله خدا

لِّیُنذِرَ مَن كاَنَ حَیًّا وَ یحَِقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْكَافِرِینَ(70- یس)

قرآن برای آن است تا كسانى را كه زنده‏اند هشدار دهد و فرمان عذاب بر كافران محقق و ثابت شود.

از تقابلی که در این آیه بین «حیّ؛ زنده» و «کافر» وجود دارد معلوم می شود که این عبارت در واقع این بوده است که برای رعایت صنایع ادبی به این شکل درآمده است آن عبارت این بوده: قرآن مومن را چون زنده است از نافرمانی و عذاب الهی هشدار می دهد ولی برای کافر که مرده است اثری ندارد و عذاب در انتظار اوست.

این همان حیات و مرگ معنوى است كه از مرگ و حیات ظاهرى به مراتب برتر و فراتر است و آثار آن گسترده‏تر و وسیعتر. این حیات و زندگى مختص انسانی است که به معنى «نفس كشیدن» و «غذا خوردن» و «راه رفتن» نیست؛ زیرا اینها اموری اند که در همه حیوانات یافت می شوند. حیات انسانى شكوفا شدن گلهاى عقل و خرد و ملكات برجسته در روح انسان و تقوى و ایثار و فداكارى و تسلط بر نفس و فضیلت و اخلاق است، و قرآن پرورش دهنده این حیات در وجود انسانهاست.(6)

نتیجه اینکه در فرهنگ قرآن مومن زنده است و کافر مرده؛ مومن حق را می بیند و می شنود و در قلب و اندیشه او اثر کرده و در عمل او ظاهر می شود اما کافر و کسی که منکر دین است چون مرده است؛ کر است و کور است و قلب و اندیشه اش هیچ تاثیری از قرآن و کلام حق نمی پذیرد.(7)

 

فراموشی قیامت را ساده نگیرید!

إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ  بِمَا نَسُواْ یَوْمَ الحِْسَابِ(26- ص)

بى‏تردید كسانى كه از راه خدا منحرف مى‏شوند، چون روز حساب را فراموش كرده‏اند، عذابى سخت دارند.

در این فراز، قرآن کریم به این حقیقت اشاره مى‏كند كه گمراهى از مسیر حق ناشی از فراموشى قیامت است و نتیجه‏اش عذاب شدید الهى است.

اینکه در فرهنگ قرآن مومن زنده است و کافر مرده؛ مومن حق را می بیند و می شنود و در قلب و اندیشه او اثر کرده و در عمل او ظاهر می شود اما کافر و کسی که منکر دین است چون مرده است؛ کر است و کور است و قلب و اندیشه اش هیچ تاثیری از قرآن و کلام حق نمی پذیرد

بر اساس این آیه فراموشى روز قیامت سرچشمه گمراهی ها است و هر گمراهى، آمیخته با این فراموشكارى است. این اصل، تاثیر تربیتى توجه به معاد را در زندگى انسانها روشن مى‏سازد.

روایاتى كه در این زمینه در منابع اسلامى وارد شده بسیار قابل دقت است. از جمله حدیث معروفى است كه هم از پیغمبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله و هم از امیرالمؤمنین على علیه السلام نقل شده كه فرمودند: «اى مردم! وحشتناكترین چیزى كه از ناحیه آن بر شما مى‏ترسم دو چیز است: پیروى از هوای نفس و آرزوهاى دور و دراز است؛ اما پیروى از خواهش نفس، شما را از حق باز مى‏دارد و آرزوهاى دور و دراز قیامت را از یاد شما می برد.»(8)

 

دو دلیل عقلی بر وقوع قیامت

وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنهَُمَا بَاطِلًا  ذَالِكَ ظَنُّ الَّذِینَ كَفَرُواْ  فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ(27) أَمْ نجَْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ كاَلْمُفْسِدِینَ فىِ الْأَرْضِ أَمْ نجَْعَلُ الْمُتَّقِینَ كاَلْفُجَّارِ(28- ص)

و ما آسمان و زمین و آنچه را كه میان آنهاست، بیهوده نیافریده‏ایم؛ این پندار كافران است. پس واى بر آنان كه منکر آتش دوزخند. آیا كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته انجام داده‏اند مانند مفسدان در زمین قرار مى‏دهیم یا پرهیزكاران را چون بدكاران؟!

قیامت زمین

در این آیات دو دلیل بر وجود و یا ضرورت وجود قیامت اقامه شده است:

یکی اینکه اگر قیامتی نباشد وجود این جهان مادی باطل و بیهوده خواهد بود چون هدفی برای بودنش وجود نخواهد داشت. اینکه موجوداتی خلق شوند و از آسمان و زمین این عالم استفاده کنند و بعد هم هیچ به هیچ این نظام یک نظام بی هدفی خواهد بود که ساحت قدس الهی از چنین بیهوده کاری و عمل لغوی مبراست.(9)

دیگر اینکه اگر قیامتی نباشد و محکمه عدل و پاداش و عقابی برپا نشود آنگاه کسی که در این دنیا بد بود و بد عمل کرد فرقی با آنکه خوب بود و خوب عمل کرد تفاوتی نخواهد داشت و این از نظر وجدان پذیرفته شدنی نیست.

برای اینکه این دو اشکال جدی پیش نیاید عقل حکم می کند که باید پس از این عالم عالمی باشد که هم هدف این دنیا در آن محقق شود و هم تفاوت بین متقی و فاجر روشن شود.(10)

 

آنچه که ابلیس را ملعون ابد کرد

قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَىَّ  أَسْتَكْبرَْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ(75) قَالَ أَنَا خَیرٌْ مِّنْهُ  خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ(76) قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَْا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ(77) وَ إِنَّ عَلَیْكَ لَعْنَتىِ إِلىَ‏ یَوْمِ الدِّینِ(78- ص)

خداوند متعال فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع شد بر مخلوقى كه من آفریدم سجده نكنی؟ تكبر ورزیدى، یا بالاتر از آن بودى كه فرمان سجود به تو داده شود؟ ابلیس [گزینه اول را انتخاب کرد و] گفت: من از او (آدم) بهترم، چرا كه مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل‏. خداوند به او فرمود: از صفوف ملائكه، از آسمان برین، بیرون رو كه تو رانده درگاه منى و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت ادامه خواهد یافت‏.

«اى مردم! وحشتناكترین چیزى كه از ناحیه آن بر شما مى‏ترسم دو چیز است: پیروى از هوای نفس و آرزوهاى دور و دراز است؛ اما پیروى از خواهش نفس، شما را از حق باز مى‏دارد و آرزوهاى دور و دراز قیامت را از یاد شما می برد.»

سه درس آموزنده و مهمی که در این گفتگو نهفته است

1. در پاسخ ابلیس اشاره‏اى است به اینكه از نظر ابلیس اوامر الهى به خودی خود لازم الاجرا نیستند؛ بلکه فرامین الهی وقتى لازم الاطاعة هستند كه حق باشند و چون امرش به سجده كردن، حق نبود پس اطاعتش هم واجب نبود. برگشت این حرف به این است كه ابلیس اطلاق مالكیت خدا و حكمت او را قبول نداشته و این همان اصل و ریشه‏اى است كه تمامى گناهان و عصیانها از آن سرچشمه مى‏گیرد؛ چون معصیت وقتى سرمى‏زند كه صاحبش با انکار ربوبیت خدا و با این توجیه که ارتکاب معصیت بهتر از ترک آن است، از حکم الهی سرپیچی کند.(11)

اگر قیامتی نباشد و محکمه عدل و پاداش و عقابی برپا نشود آنگاه کسی که در این دنیا بد بود و بد عمل کرد فرقی با آنکه خوب بود و خوب عمل کرد تفاوتی نخواهد داشت و این از نظر وجدان پذیرفته شدنی نیست

2. این مجازات سنگین برای ابلیس تنها برای ترک یک سجده نبود؛ آنچه باعث این سقوط و لعنت ابدی ابلیس شد استکبار او بود. استکباری که با اظهار نظر و استدلال در برابر امر الهی وجودش ثابت شد. اگر استدلال ابلیس را تحلیل کنیم سر از كفر عجیبى در مى‏آورد او با این سخن خود در حقیقت به خدا گفت که برخی از دستورات تو اساس و پایه درستی ندارد (انکار حکمت الهی) و نیز برخی از دستورات تو کاملا نادرست است معاذالله جاهلانه است (انکار علم الهی) و من بهتر از می فهمم.

3. کسی که عالمانه و از روی عمد مرتکب معصیت می شود در حقیقت همان راهی را رفته است که ابلیس رفته. یعنی به خدا می گوید تو گفته ای نکن ولی نظر من این است که انجام این کار اشکالی ندارد و بعد مرتکب می شود.

 

پی نوشت:

(1)      المیزان ج17 ص102

(2)      برای اطلاع بیشتر به کتاب فطرت در قرآن آیت الله جوادی آملی رجوع کنید.

(3)      قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (82- ص)

(4)      المیزان ج17 ص103

(5)      مانند آیه 36 سوره اسراء

(6)      ر.ک به نمونه ج18 ص441-442

(7)      آیه 179 سوره اعراف

(8)      نهج البلاغه خطبه 42

(9)      آیه 38 سوره دخان

(10)   ر.ک به المیزان ج17 ص 196 به بعد

(11)   ر.ک به المیزان ج17 ص225-226



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

با ناز و عشوه حرف نزنید!/معارف 22

 

 معارفی از جزء بیست و دوم قرآن کریم

 


بیست و دومین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره های احزاب، سبأ فاطر و یس تشکیل می دهند. در این قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» آیاتی از این جزء را مطرح و به بیان معارفی از آن می پردازیم.

 


ناز کودک
تاثیر شخصیت در تشدید عذاب و افزایش ثواب

یَانِسَاءَ النَّبىِ‏ِّ مَن یَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینْ‏ِ وَ كاَنَ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرًا(30) وَ مَن یَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَلِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَینْ‏ِ وَ أَعْتَدْنَا لهََا رِزْقًا كَرِیمًا(31- احزاب)

اى همسران پیامبر! اگر یكى از شما مرتكب گناه آشكار مى‏شود، عذابش دو برابر است و این براى خدا آسان مى‏باشد و هر كه از شما مطیع دستورات خدا و رسول او باشد و كار پسندیده كند، به او دو برابر پاداش عطا مى‏كنیم و روزى پرارزشى برایش آماده مى‏سازیم.

این افراد دو برابر دیگران عذاب می شوند و یا پاداش می گیرند زیرا کاری که آنها می کنند در واقع دو کار است یکی در حوزه فردی و یکی در حوزه اجتماعی؛ اگر همسر پیامبر صلی الله علیه و آله مرتکب معصیت شود در واقع دو گناه کرده است؛ یکی آن فعل حرامی که مرتکب شده و دیگری تخریب چهره اسلام. در بخش طاعات و عبادات هم وضع به همین منوال است عمل صالحی که او انجام می دهد هم در حقیقت دو کار خیر است یکی همان کار و دیگری تقویت و تبلیغ اسلام است.

این آیه به زنان دستور می دهد که در گفتگوی با نامحرم یا جایی که نامحرم بیمار دل، صدای آنها را می شنود به شکل جدی و معمولی سخن بگویند و از طنازی و نازک کردن صدا و برخی حالات که باعث می شود شنونده شهوتران به فکر گناه بیفتد جدا پرهیز کنند

هر چند آیات فوق در مورد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ ولى از آنجا كه ملاك و معیار اصلى؛ همان داشتن مقام و شخصیت و موقعیت اجتماعى است؛ این حكم در باره افراد دیگر كه موقعیتى در جامعه دارند نیز صادق است.(1) بنابراین اگر فردی گناه و طاعتش تاثیری در اقبال و ادبار مردم به دین داشته باشد مشمول این حکم خواهد شد.

 

با ناز و عشوه حرف نزنید!

فَلَا تخَْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا(32- احزاب)

هنگام سخن گفتن‏ صداى خود را نازك نكنید كه بیمار دلان در شما طمع خواهند كرد؛ بنابراین درست سخن بگویید.

این آیه هم به مانند آیه قبل هر چند خطاب به همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله است اما اختصاصی به آنها ندارد. این آیه به زنان دستور می دهد که در گفتگوی با نامحرم یا جایی که نامحرم بیمار دل، صدای آنها را می شنود به شکل جدی و معمولی سخن بگویند و از طنازی و نازک کردن صدا و برخی حالات که باعث می شود شنونده شهوتران به فکر گناه بیفتد جدا پرهیز کنند.

تعبیر به «الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ؛ كسى كه در دل او بیمارى است» تعبیر بسیار گویا از این حقیقت است كه غریزه جنسى در حد تعادل و مشروع عین سلامت است؛ اما هنگامى كه از این حد گذشت، تبدیل به نوعی بیمارى می شود تا آنجا كه گاه به سر حد جنون مى‏رسد كه از آن تعبیر به «جنون جنسى» مى‏كنند.(2)

این دستور یکی از اصول تربیت اسلامی و رعایت عفاف است که باید در مجالس میهمانی، برخوردهای کاری و اداری، کوچه و بازار و ... به شدت و دقت رعایت شود که غفلت از این توصیه قرآنی جز به سود شیطان صفتان نخواهد بود.

 

اظهار نظر در حکم خدا ممنوع!

زن حجاب اجبار

وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضىَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَكُونَ لهَُمُ الخِْیرََةُ مِنْ أَمْرِهِمْ  وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا(36- احزاب)

هنگامى كه از جانب خدا و پیامبرش حکمی صادر شد همه باید به آن گردن نهند و مردان و زنان با ایمان مختار نیستند که آن را بپذیرند و یا به گونه ای دیگر عمل کنند و هركس خدا و پیامبرش را نافرمانى كند یقیناً به صورتى آشكار گمراه شده است.

مراد از قضاى خدا، حكم شرعى اوست كه آن را به وسیله یكى از فرستادگان خود برای بندگان بیان مى‏كند و منظور از قضاى رسول، احکام و دستورات ولایی(حکومتی) اوست و آن عبارت است از اینكه رسول خدا صلی الله علیه و آله به دلیل ولایتى كه خدا برایش قرار داده(3)، در شأنى از شؤون بندگان، دخل و تصرف كند؛ مانند حکم به اینکه چه کسی فرمانده لشگر باشد. باید توجه داشت که این احکام ولایی رسول خدا صلی الله علیه و آله، جعل حكم شرعى نیست؛ زیرا كه آن مختص به خداى تعالى است و او در این زمینه، تنها بیان كننده وحى است.

در ادامه می فرماید: در چنین مواردی كه خدا و رسولش در آن، امر و دستورى دارند؛ مومنین حق ندارند به اختیار، استناد کرده و هر گونه که خواستند عمل کنند؛ بلکه باید دقیقا مطابق دستور صادره عمل نمایند.(4) این درست مانند آن است كه یك طبیب ماهر به بیمار بگوید: در صورتى به درمان تو مى‏پردازم كه در برابر دستوراتم تسلیم محض باشی و دخالتی در دستورات من نکنی! که اگر دخالت کردی بیماری تو شدت می یابد. از این رو در پایان آیه مى‏فرماید: كسى كه از دستور خدا و پیامبرش نافرمانى كند گرفتار گمراهى آشكارى شده است؛ چرا كه فرمان خداوند متعال و فرستاده او را كه ضامن خیر و سعادت اوست نادیده گرفته و چه ضلالتى از این آشكارتر؟!(5)

بدیهى است كه نه خدا نیازى به اطاعت و تسلیم مردم دارد و نه پیامبر چشم‌داشتى به فرمانبرداری. این اطاعت بی چون و چرا در حقیقت گامی است برای رسیدن به مصالح واقعی كه گاهى بر اثر محدود بودن آگاهی، آدمی از آن با خبر نمى‏شود ولى خدا که مى‏داند آن را از طریق پیامبرش به اطلاع مردم طالب سعادت می رساند.(6)

كلمه «جلابیب» جمع جلباب است و آن پوششی است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى‏پوشاند و یا حداقل پوششی است بزرگتر از روسری و مقنعه که سر و سینه را کاملا در برگرفته و می پوشاند

چند توصیه برای مهمانی

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبىِ‏ِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَكُمْ إِلىَ‏ طَعَامٍ غَیرَْ نَظِرِینَ إِنَاهُ وَ لَكِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُواْ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ وَ لَا مُسْتَئنِسِینَ لحَِدِیثٍ إِنَّ ذَالِكُمْ كَانَ یُؤْذِى النَّبىَّ‏َّ فَیَسْتَحْیى مِنكُمْ  وَ اللَّهُ لَا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَق‏ (53- احزاب)

اى اهل ایمان! بدون اجازه وارد خانه‏هاى پیامبر نشوید؛ مگر آن كه براى صرف غذا به شما اجازه داده شود. زودتر از وقت هم حاضر نشوید ولى وقتى شما را دعوت كردند، وارد شوید و هنگامى كه غذا خوردید، پراكنده گردید و جلسه گفتگو و انس تشكیل ندهید كه این كار باعث آزار رسول خدا مى‏شود. این [كار كه بنشینید و سرگرم سخن گردید] پیامبر را آزار مى‏دهد و از شما حیا مى‏كند [كه بیرونتان كند] ولى خدا از حق حیا نمى‏كند.

در این آیه توصیه هایی برای رفتن به میهمانی وجود دارد که قابل توجه است:

1. بی اجازه و دعوت به خانه کسی نرویم.

2. اگر برای صرف غذایی دعوت شده ایم؛ زودتر نرفته و در آنجا منتظر غذا ننشینیم.

3. پس از صرف غذا سریعتر بلند شده و آنجا را ترک کنیم.

4. پس از جمع شدن سفره از نشستن بیهوده و سرگرم شدن به گفت و گو پرهیز کنیم.

5. این زودتر رفتن ها و دیرتر بلند شدن ها، صاحبخانه را که برای خود کار و برنامه دارد آزار می دهد و طبیعت کار این است که او از اعتراض و بیرون کردن شما شرم دارد؛ اما شما این وظیفه ای را که خدا بیان کرد بدانید و به آن عمل کنید.

 

آیه ای که بر رعایت حجاب تاکید کرد

دفاع از کرامت واقعی زن

یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ قُل لّأَِزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِْنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَالِكَ أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (59- احزاب)

اى پیامبر! به همسرانت و دخترانت و همسران كسانى كه مؤمن هستند بگو: روسرى‏هاى بلند خود را بر خویش فرو افكنند [تا بدن و آرایش و زیورهایشان در برابر دید نامحرمان قرار نگیرد.] این [پوشش‏] به اینكه [به عفت و پاكدامنى‏] شناخته شوند نزدیك‏تر است، و در نتیجه [از سوى اهل فسق و فجور] مورد آزار قرار نخواهند گرفت و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.

كلمه «جلابیب» جمع جلباب است و آن پوششی است سرتاسرى كه تمامى بدن را مى‏پوشاند و یا حداقل پوششی است بزرگتر از روسری و مقنعه که سر و سینه را کاملا در برگرفته و می پوشاند. (7)

منظور از این جمله که فرمود: «یُدْنِینَ عَلَیهِْنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» این است كه آن را طورى بپوشند كه زیر گلو و سینه‏هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد. بعد فرمود این «پوشاندن تمام بدن» در برابر نامحرم، معرف عفت و پاکدامنی آنهاست و همین امر سبب می شود تا اهل گناه و شهوت متعرض آنها نشوند.(8)

از این آیه استفاده مى‏شود كه حكم «حجاب و پوشش» براى زنان قبل از این نازل شده بود(9)؛ ولى بعضى از آنها روى ساده‏اندیشى به خوبی آن را رعایت نمی کردند که آیه فوق نازل شد و بر رعایت دقیق آن سفارش و تاکید کرد.

با توجه به این آیه دیگر مجالی برای توجیه برخی پوششهای امروزی باقی نمی ماند. آنچه که امروز بر سر و اندام برخی زنان مسلمان به چشم می خورد نه تنها آن پوشش کاملی که قرآن می گوید ندارد بلکه بر خلاف فلسفه بازدارندگی حجاب که در آیه هم آمده است به شدت جلب توجه کرده و دلهای مریض و چشمان هوس باز را به سوی خود جلب می کند.

 

پی نوشت ها:

(1)  نمونه ج17 ص284

(2)  همان ص289

(3) آیه" النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ" از این ولایت كه خدا براى رسول گرامى اسلام قرار داده خبر مى‏دهد.

(4) ر.ک: المیزان ج16 ص321

(5) ر.ک: تفسیر نمونه ج17 ص318-319

(6)  همان

(7) الرداء الّذی یستر تمام البدن و یلبس فوق الثیاب: التحقیق ج2 ص95 ؛ الجِلْبابُ: ثوب أَوسَعُ من الخِمار، دون الرِّداءِ، تُغَطِّی به المرأَةُ رأْسَها و صَدْرَها: لسان العرب ج‏1 ص272

(8) المیزان ج16 ص339

(9) نمونه ج17 ص429



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

مرز اطاعت از پدر و مادر / معارف جزء بیست و یکم

 


 

بیست و یکمین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره های عنکبوت، روم، لقمان، سجده و احزاب تشکیل می دهد. در این مقاله که قسمتی دیگر از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» است به آیاتی از این سور پرداخته و گوشه ای از معارف نهفته در آنها را بیان می کنیم.

 


 

خانواده
هدایتی که نصیب هر کس نمی شود

وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَْدِیَنهَُّمْ سُبُلَنَا  وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(69- عنکبوت)

كسانى كه در راه ما جهاد كنند ما آنها را به طرق خویش هدایت مى‏كنیم، و خداوند با نیكوكاران است‏.

«مجاهدة» یعنى به كار بردن آخرین حد وسع و قدرت در دفع دشمن که بر سه قسم است: جهاد با دشمن ظاهرى، جهاد با شیطان و جهاد با نفس.(1) «جاهَدُوا فِینا؛ جهادشان همواره در راه ماست‏» کنایه از این است كه جهادشان چه در راه عقیده و چه در راه عمل در امورى است كه متعلق به خداوند متعال است.

« سُبُلَنَا؛ راه‏هاى خدا» عبارت است از راه ‏هایى كه آدمى را به سوى او هدایت و به او نزدیك مى‏كند؛ چون به عنوان مثال وقتى مى‏گویند این راهِ سعادت است، معنایش این است كه: این راه به سعادت ختم مى‏شود.(2)

نکته قابل توجه اینکه هدایتی که در آیه آمده است از جنس هدایت ابتدایی که همه انسانها از آن برخوردارند نیست. هدایت ابتدایی همان نشان دادن راه در ابتدای کار است که این هدایت ابتدایی با فرستادن پیامبران و بیان احکام الهی در مورد تمام انسانها محقق می شود. از این مرحله به بعد کسانی که طبق آن برنامه های عمل کردند و قدری در مسیر خدا حرکت کردند هدایت ویژه الهی شامل حال آنها می شود که این می شود هدایت مضاعف(3). مؤید این تفسیر اشاره به معیت یا همان همراهی اختصاصی(4) است که در جمله بعد آمده است.

گناه بی توبه رفته رفته سر از کفر درمی آورد. برای نمونه اگر سالهای قبل روزه نمی گرفت و گناهکار بود چون توبه نکرد و این گناهان در او انباشته شد حرف امسال او این است که: «ای بابا چه دینی چه روزه ای دلت پاک باشه!» بی تردید اگر کسی این سخن را بگوید و به آن باور داشته باشد کافر است؛ کفری که محصول تجمع گناهانی به ظاهر ساده است

عاقبت گنهکاری که توبه نکند

ثُمَّ كاَنَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ كاَنُواْ بهَِا یَسْتَهْزِءُونَ(10- روم)

سرانجام كسانى كه اعمال بد انجام دادند بجایى رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند، و از آن بدتر به استهزاء و مسخره كردن آن برخاستند.

این آیه هشداری است به  کسانی که بعد از لغزش و گناه به مسیر حق بر نگشته و توبه نمی کنند. کسانی که با توبه بعد از گناه، جانشان را شستشو نمی دهند در اثر تراکم گناه بر جانشان کم کم به مرحله ای می رسند که امیدی به بازگشتشان نیست و آن زمانی است که کارشان از کذب به تکذیب برسد. اینان کسانی اند که تا دیروز برخلاف دستور دین عمل می کردند و امروز منکر اصل دین اند.

گناه مانند جذام به مرور روح ایمان را مى‏خورد و آن را از بین مى‏برد تا كار به جایى مى‏رسد كه سر از تكذیب آیات الهى در مى‏آورد؛ از آن هم فراتر رفته و او را به تمسخر پیامبران و آیات الهى وامى‏دارد. به این مرحله که رسید دیگر هیچ اندرز و انذارى در او مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب الهى، راهى باقى نمى‏ماند

 

 

حقیقت این است که گناه بی توبه رفته رفته سر از کفر درمی آورد. برای نمونه اگر سالهای قبل روزه نمی گرفت و گناهکار بود چون توبه نکرد و این گناهان در او انباشته شد حرف امسال او این است که: «ای بابا چه دینی چه روزه ای دلت پاک باشه!» بی تردید اگر کسی این سخن را بگوید و به آن باور داشته باشد کافر است؛ کفری که محصول تجمع گناهانی به ظاهر ساده است.

 

آرى گناه مانند جذام به مرور روح ایمان را مى‏خورد و آن را از بین مى‏برد تا كار به جایى مى‏رسد كه سر از تكذیب آیات الهى در مى‏آورد؛ از آن هم فراتر رفته و او را به تمسخر پیامبران و آیات الهى وامى‏دارد. به این مرحله که رسید دیگر هیچ اندرز و انذارى در او مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب الهى، راهى باقى نمى‏ماند.(5)

هدایت ابتدایی همان نشان دادن راه در ابتدای کار است که این هدایت ابتدایی با فرستادن پیامبران و بیان احکام الهی در مورد تمام انسانها محقق می شود. از این مرحله به بعد کسانی که طبق آن برنامه های عمل کردند و قدری در مسیر خدا حرکت کردند هدایت ویژه الهی شامل حال آنها می شود که این می شود هدایت مضاعف(3). مؤید این تفسیر اشاره به معیت یا همان همراهی اختصاصی(4) است که در جمله بعد آمده است

 

 

 

سیل و زلزله ای که ما می سازیم

ظَهَرَ الْفَسَادُ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(41- روم)

به سبب اعمال زشتى كه مردم به دست خود مرتكب شدند، فساد و تباهى در خشكى و دریا نمودار شد تا خداوند كیفر برخى از آنچه را که انجام داده‏اند به آنان بچشاند؛ شاید از گناه و طغیان‏ برگردند.

مراد از فساد در زمین، مصایب و بلاهایى عمومى است كه منطقه ای را فرا گرفته و مردم را نابود مى‏كند؛ مانند زلزله، قحطى، بیماریهای واگیردار، جنگها و غارتها؛ خلاصه هر بلایى كه نظام آراسته و صالح جارى در عالم را بر هم ‏زند و زندگی خوش انسانها را از بین ببرد. آیه شریفه می فرماید: این فساد ظاهر در زمین، بر اثر اعمال مردم است؛ یعنى به خاطر شركى است كه مى‏ورزند، و گناهانى است كه مى‏كنند.(6)

از روایات اسلامى استفاده مى‏شود كه آثار شوم بسیارى از گناهان، حداقل از نظر طبیعى شناخته شده نیست؛ مثلا در روایات آمده است: قطع رحم، عمر را كوتاه و خوردن مال حرام، قلب را تاریك و زنا سبب کوتاهی عمر و کمی روزى می شود

 

 چند نکته:

1. این آیه مخصوص به یك زمان و یا به یك مكان و یا به یك واقعه خاص نیست(7) در نتیجه مراد از « الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ » همان معناى معروف است كه همه روى زمین را در بر می گیرد.

2. این آیه ناظر به پیامد دنیوى گناهان و چشاندن اثر بعضى از آنها (نه همه آنها) در دنیاست و نسبت به عذاب و پیامدهای اخروى گناهان ساكت است.

3. اینكه فرمود: « بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ؛ بعض اعمالشان را» به این جهت است که خداوند متعال از بیشتر گناهان آنها صرف نظر كرد و فرمود: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ».(8)

4. هر كار نادرست چه در مقیاس محدود و چه گسترده، عكس العمل نامطلوبى دارد مانند اینکه دروغ، سلب اعتماد مى‏كند و خیانت در امانت، روابط اجتماعى را بر هم مى‏زند و این همان رابطه گناه و فساد است که این آیه به آن اشاره دارد.(9)

5. از روایات اسلامى استفاده مى‏شود كه آثار شوم بسیارى از گناهان، حداقل از نظر طبیعى شناخته شده نیست؛ مثلا در روایات آمده است: قطع رحم، عمر را كوتاه و خوردن مال حرام، قلب را تاریك و زنا سبب کوتاهی عمر و کمی روزى می شود.(10)

قرآن کریم غیر از حیات و مرگ بدنی و همچنین شنوایى و بینایى ظاهرى، نوع دیگرى از حیات و مرگ، دید و شنود را مطرح می کند که هم فراتر از نوع مادی و ظاهری آن است و هم سعادت یا بدبختى انسان به آن بستگی دارد

 

 

 

عده ای که امیدی به هدایتشان نیست

وَ مَا أَنتَ بِهَدِ الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ  إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بَِایَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ(53- روم)

و تو نمى‏توانى كوردلان را از گمراهى‏شان نجات دهی. فقط كسانى سخن تو را مى‏شنوند كه ایمان به آیات ما آورده و در برابر حق تسلیم‏اند.

قرآن کریم غیر از حیات و مرگ بدنی و همچنین شنوایى و بینایى ظاهرى، نوع دیگرى از حیات و مرگ، دید و شنود را مطرح می کند که هم فراتر از نوع مادی و ظاهری آن است و هم سعادت یا بدبختى انسان به آن بستگی دارد.

در فرهنگ قرآن، سعادت انسان در گرو ایمان و عمل صالحی است که انسان بر اساس دستورات وحی و فطرت انجام می دهد.(11) دریافت آموزه های وحیانی از فرستادگان الهی هم تنها در صورتی ممکن است که دریافت کننده صاحب گوش درونی شنوا و روح ایمانی زنده باشد و اگر کسی در اثر گناه و پلیدی گوش باطنش کر شد و روح ایمانش مُرد(12)؛ دیگر امیدی به هدایت او توسط فرستادگان حق نخواهد بود؛ هر چند هدایتگری مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله بخواهد او را هدایت کند؛ چون او ابزار لازم برای سعادت را به سوء اختیار خود از دست داده است؛ بنابراین امکان هدایت او دیگر وجود ندارد.

اطاعت از پدر و مادر تا جایی رواست که نافرمانی خدا نشود. پس اگر پدر یا مادری انسان را امر به ترک واجب یا انجام معصیتی کردند انسان حق ندارد و نباید به حرف آنها گوش دهد

 

 

در مقابل کسانی که روح تسلیم و ایمان در آنها زنده است و گوش و چشم دل به گناه کر و کور نکرده اند در برابر ندای وحی و فطرت تسلیم اند و همین امر سبب سعادت و خیری عاقبت آنها می شود. بر این اساس خدا به پیامبرش توصیه می کند که این قدر مشغول این گونه افراد سست عنصر نشو و غم بى ایمانیشان را مخور؛ اینها به آیات ما ایمان نمى‏آورند و در آنها تعقل نمى‏كنند؛ چون اینان مردگانى كر و كورند و تو نمى‏توانى چیزى به ایشان بفهمانی و هدایتشان كنى؛ تو تنها كسانى را مى‏ توانی هدایت ‏كنى كه به آیات ما ایمان داشته باشند؛ یعنى در این جهت‏ها تعقل كنند و تصدیق نمایند.(13)

 

 

احترام همیشه؛ اما اطاعت تا مرز حرام

وَ إِن جَاهَدَاكَ عَلىَ أَن تُشْرِكَ بىِ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا  وَ صَاحِبْهُمَا فىِ الدُّنْیَا مَعْرُوفًا (15- لقمان)

و اگر پدر و مادر تلاش كردند تو چیزى را شریك من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى، از آنان اطاعت مكن‏ ولی در دنیا رفتار شایسته ای با آنها داشته باش.

از این آیه دو دستور مهم درباره رفتار با والدین دیده می شود:

1. اطاعت از پدر و مادر تا جایی رواست که نافرمانی خدا نشود. پس اگر پدر یا مادری انسان را امر به ترک واجب یا انجام معصیتی کردند انسان حق ندارد و نباید به حرف آنها گوش دهد.

2. احترام به پدر و مادر زمان و مکان نمی شناسد. بر همه لازم و واجب است که در همه حال آنها را تکریم کند و احترام بگذارد حتی در آن لحظه ای که آنها او را به ترک واجب یا انجام معصیتی امر کرده اند و سر باز می زند هم نباید کم ترین بی احترامی نسبت به آنها کند.(14)

در این دنیا عذابهایى وجود دارد كه به هنگام نزول آن، درهاى توبه بسته مى‏شود که به آن عذاب استیصال گفته می شود؛ یعنى مجازاتهایى كه براى نابودى اقوام سركش به هنگامى كه هیچ وسیله بیدارى در آنها مؤثر نگردد نازل مى‏شود که این نوع عذابها از بحث این آیه خارج است

 

 

 

یکی از دلایل عذاب در دنیا

وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنىَ‏ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبرَِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(21- سجده)

و بى‏تردید آنان را از عذاب نزدیك‏تر [در دنیا] که غیر از عذاب بزرگ‏تر [در قیامت‏] است مى‏چشانیم، باشد كه [از فسق و فجور دست برداشته و به سوی خدا] برگردند.

از این آیه به دست می آید که خداوند بندگان نافرمانش را قبل از وقوع قیامت به سختی و فشاری از قبیل قحطى و مرض و جنگ و خونریزى و امثال آن مبتلا می کند تا شاید به خود آیند و از شرك و لجبازیشان توبه نمایند و به سوى او برگردند.(15)

البته باید به این نكته توجه داشت كه در این دنیا عذابهایى وجود دارد كه به هنگام نزول آن، درهاى توبه بسته مى‏شود که به آن عذاب استیصال گفته می شود؛ یعنى مجازاتهایى كه براى نابودى اقوام سركش به هنگامى كه هیچ وسیله بیدارى در آنها مؤثر نگردد نازل مى‏شود که این نوع عذابها از بحث این آیه خارج است.(16)

 

پی نوشت ها :

(1) المفردات ص208

(2) المیزان ج16 ص151

(3) آیه 7 سوره محمد صلی الله علیه و آله

(4) المیزان ج16 ص152

(5) ر.ک به نمونه ج16 ص374

(6) علامه طباطبایی (ره) در آیه 96/اعراف و نیز در مباحث نبوت جلد دوم المیزان، ثابت می کند که بین اعمال مردم و حوادث عالم رابطه مستقیم هست كه هر یك متاثر از صلاح و فساد دیگرى است.

(7)  به دلیل به ظاهر الفاظش که عام هستند. المیزان ج16 ص195

(8) آنچه از مصائب به شما مى‏رسد به خاطر كارهایى است كه خودتان كردید و این در حالی است که خدا از بسیارى از گناهانتان گذشت مى‏كند. 30/شوری

(9)  تفسیر نمونه ج16 ص456

(10) مانند این روایت که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: فِی الزِّنَا خَمْسُ خِصَالٍ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یَنْقُصُ الْعُمُرَ وَ یُسْخِطُ الرَّحْمَنَ وَ یُخَلِّدُ فِی النَّار ؛ زنا پنج ضرر دارد: آبرو را می برد؛ باعث فقر می شود؛ عمر را کوتاه می کند؛ خشم خداوند را بر می انگیزد و انسان را در جهنم جاودان می گرداند. کافی ج5 ص542

(11) آیات 71 سوره احزاب و 9 سوره شمس

(12) آیه 35 سوره انعام

(13) ر.ک به المیزان ج16 ص 204

(14) آیه 23 سوره اسراء

(15) المیزان ج16 ص264

(16) ر.ک به نمونه ج17 ص159



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

سه شرط کلیدی برای اجابت دعا

 

معارفی از جزء بیستم قرآن کریم

 


بیستمین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره مبارکه نمل و عنکبوت و نیز سوره قصص که بین این دو سوره قرار گرفته است تشکیل می دهند. در این مقاله که قسمتی دیگر از سلسله مقالات «معارفی از قرآن» است به آیاتی از جزء بیستم پرداخته و گوشه ای از معارف آن را بیان می کنیم.

 


دعا
سه شرط کلیدی برای استجابت دعا

أَمَّن یجُِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ (62- نمل)

[آیا آن شریكان انتخابى شما بهترند] یا آنكه وقتى درمانده‏اى او را بخواند اجابت مى‏كند و آسیب و گرفتاریش را دفع مى‏نماید؟

قید «اضطرار» براى این است كه در حال اضطرار، دعاى دعاکننده از حقیقت برخوردار است و دیگر گزاف و بیهوده نیست؛ زیرا تا آدمی درمانده و مضطر نشود، دعایش آن واقعیت و حقیقتی كه در حال اضطرار دارد را ندارد و این خیلى روشن است.

قید دیگرى که براى دعا آورده این است كه فرموده: « إِذَا دَعَاهُ ؛ وقتى او (خدا) را بخواند»، و این براى آن است كه بفهماند خداوند متعال وقتى دعا را مستجاب مى‏كند كه دعا کننده به راستى او را بخواند؛ نه اینكه در دعا رو به خدا كند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و این وقتى صورت مى‏گیرد كه امید دعا کننده از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد؛ یعنى بداند كه دیگر هیچ كس و هیچ چیز نمى‏تواند گره از كارش بگشاید. آن وقت است كه حقیقتا متوجه خدا مى‏شود و در کمال صداقت تنها او را مى‏خواند.[1]

دو نکته ای که از آیه به دست می آید:

1. از شرایط استجابت دعا آن است که حال دعا کننده حال اضطرار باشد؛ یعنی تمام درهاى عالم اسباب به روى خود بسته ‏شده و كارد به استخوانش رسیده بیند و یقین داشته باشد تنها كسى كه مى‏تواند قفل مشكلات او را بگشاید و بن‏بستها را بر طرف سازد، تنها و تنها ذات پاك خداوند است و نه غیر او.[2]

 

تمام داشته های خود را نعمت و موهبت الهی بدانیم و در دل و با زبان بگوییم: «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ هر نعمتی که داریم از خداست »[8] و تلاش کنیم تا با مصرف آن نعمت در مسیری که رضای خدا در آن است شکر نعمتش را بجا آوریم که او وعده داده است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ؛ اگر شکر نعمت را بجا آورید خدا افزونش می کند. »[9] و این همان نکته نابی است که فکر قارونی با آن بیگانه است و از نتایجش محروم

2. سه شرط «حالت اضطرار دعا کننده»؛ «توجه و خواندن اختصاصی خداوند متعال بدون توجه به غیر او» و نیز «سوء بودن وضعیت موجود»، سه شرطی هستند که بنابر همین آیه کریمه در صورت محقق شدن هر سه آنها با هم، دعا مستجاب خواهد شد.

 

تعیین تکلیف برای خدا ممنوع!

فَسَقَى‏ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلىَّ إِلىَ الظِّلّ‏ِ فَقَالَ رَبّ‏ِ إِنىّ‏ِ لِمَا أَنزَلْتَ إِلىَّ‏َّ مِنْ خَیرٍْ فَقِیرٌ(24- قصص)

پس موسى‏، دام‏های آن دو را آب داد؛ سپس به سوى سایه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل مى‏كنى، نیازمندم‏.

وقتی موسی(ع) بعد از چند روز سفر با پای پیاده به شهر مدین رسید در بدو ورود اجتماع جمعیتی چوپان که برای آب دادن به دامهایشان بر سر چاهی تجمع کرده بودند توجه اش را جلب کرد. همانجا دو دختر جوان را دید که با فاصله ایستاده و در انتظار خلوت شدن دور چاهند تا برای گوسفندانشان آب بکشند. موسای خسته، گرسنه و بی جا و مکان برای رضای خدا به پیش رفت و برای آن دو از چاه آب کشید. بعد آمد و زیر سایه ای نشست و این جمله را به خدا عرض کرد که: «رَبّ‏ِ إِنىّ‏ِ لِمَا أَنزَلْتَ إِلىَّ‏َّ مِنْ خَیرٍْ فَقِیرٌ»؛ هر خیرى كه بر من فرستى به آن نیازمندم‏.[3]

دعا

نکته قابل توجه در این دعا این است که موسی(ع) با وجود نیازهای متعدد اعم از مسکن، خوراک، همسر و از همه مهمتر محل امنی که بتواند از دست فرعونیان در امان بماند و نیازهای دیگر؛ اما هیچ کدام از اینها را بر زبان جاری نکرد و فقط از خداوند متعال طلب خیر کرد. که یعنی خدایا تو بهتر و بیشتر از من عالم به نیازمندیهای من و توانا به برآوردن آنهایی و نیز جز خیز از تو نازل و صادر نمی شود. حال که اینگونه است من نسبت به آنچه که به خیر و صلاح من است اعلام نیاز می کنم.

ادب دعای موسی این است که یک: تقاضایی از خدا نکرد؛ بلکه فقط اعلام نیاز کرد. دو: برای خدا تعیین تکلیف نکرد به اینکه اشاره به کار خاصی کند و از خدا بخواهد که آن را برایش انجام دهد. سه: در آن اعلام نیازی هم که کرد تنها نیازمندی اش به هر آنچه که برایش خیر است را به خدا عرض کرد.

پس ادب در دعا این شد که بگوییم: خدایا! ما سراسر نیازیم و تو عالم و توانا به آن نیازها؛ گر صلاح است هر چه خیر ماست به ما عنایت کن. نکته دیگر آنکه از تعیین مصداق و اصرار بر خواسته پرهیز کنیم چرا که « عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» و حال آنکه «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏»[4] اگر ما کار را به خداوند عالم خیر واگذار کردیم یقین کنیم که جز خیر نصیبمان نخواهد شد.

 

عاقبت پیروی از دل

فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیرِْ هُدًى مِّنَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ(50- قصص)

پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان كه آنها فقط تابع تمایلات نفسانى خویشند و هیچكس گمراه‏تر از آن نیست که پیرو هواى خویش است و از رشد و هدایت الهى محروم است. بی شک، خدا مردم ستمكار را هدایت نمى‏كند.

در این آیه رابطه گمراهی و هواپرستی با صراحت بیان شده و حتى گمراهترین مردم گروهى معرفى شده‏اند كه رهبر خود را هواى نفس خویش قرار داده‏اند که این عده هرگز از هدایت الهى بهره نخواهند برد. علت این است که هوای نفس چون پرده ضخیمی مانع دید عقل می شود و قدرت درك حقایق را از او می گیرد.

از شرایط استجابت دعا آن است که حال دعا کننده حال اضطرار باشد؛ یعنی تمام درهاى عالم اسباب به روى خود بسته ‏شده و كارد به استخوانش رسیده بیند و یقین داشته باشد تنها كسى كه مى‏تواند قفل مشكلات او را بگشاید و بن‏بستها را بر طرف سازد، تنها و تنها ذات پاك خداوند است و نه غیر او

در روایات، آیه فوق به كسانى تفسیر شده است كه امام و رهبر الهى را نپذیرفته‏اند و تنها به آراى خویش تكیه مى‏كنند.[5]

این روایات كه از امام باقر و امام صادق و بعضى دیگر از ائمه هدى علیهم السلام نقل شده در حقیقت بیان مصداق روشن این آیه است. به تعبیر دیگر، انسان نیازمند به هدایت الهى است؛ این هدایت گاهى در كتاب آسمانى منعكس مى‏شود و گاه در وجود پیامبر و سنت او و گاه در اوصیاى معصومش و گاه در منطق عقل و خرد. مهم آنست كه انسان در خط هدایت الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره‏مند گردد.[6]

 

روح قارونی در فرهنگ ما

قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمٍ عِندِى (78- قصص)

قارون با همان تكبرى كه ناشی از ثروت بی حسابش بود چنین گفت: من این ثروت را به وسیله علم و دانش خودم به دست آورده‏ام‏.

قرآن کریم ابتدا با ترسیم شخصیت قارون او را معرفی کرده و بعد دلیل انحراف او را بیان می کند تا ما و هر شنونده دیگر مراقب این خطر فکری بوده و خود را از آن حفظ کنیم.

در دو آیه قبل آمده: «إِنَّ قارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ‏ فَبَغَى‏ عَلَیْهِمْ  وَ ءَاتَیْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتحَِهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلىِ الْقُوَّةِ »؛ قارون از قوم موسی(ع) بود که بر حقوق آنها تجاوز كرد، و ما آنقدر به او گنج و ثروت دادیم كه حمل كلیدهاى آنها جماعتى نیرومند را خسته مى‏كرد.

دعا

آنگاه که مومنین قومش از در نصحیت وارد شده و به او گفتند: آنچه تو از مال و ثروت داری همه را خدا به تو داده و احسان و فضلى از او به توست در حالی که تو خود می دانی که استحقاق چنین ثروت هنگفت را نداشتی؛ پس تو هم با انفاق بخشی از آن به مردم نیازمند، خانه آخرتت را آباد کنی و با تكبر و طغیان در زمین، فساد نکنی.(مضمون آیه 77) او در پاسخ آنها اساس استدلال آنها را خطا خواند و گفت: به شما مربوط نیست که من با ثروتم چه می کنم. آنچه من دارم احسان خدا نیست تا در راه او خرج کنم؛ من همه اینها را من با علم و كاربلدی خود به دست آورده ام؛[7] من خودم زحمت کشیده ام، رنج برده‏ام، خون جگر خورده‏ام تا این ثروت را اندوخته‏ام. با این منطق بود که او سر به طغیان گذاشت و ضمن اعلام بی نیازی از خدای متعال، نهایت بی رحمی را نسبت به بندگان خدا روا داشت.

فکر قارونی در فرهنگ امروز

متاسفانه این فکر قارونی که من خودم زحمت کشیدم به اینجا رسیدم؛ تاجر شدم، دکتر شدم، مهندس شدم، کاره ای شدم و ... فکر رایجی است که مبنای برخی از عملکردها قرار گرفته و عده ای آن را مجوزی برای بخشی از تصمیم های نادرست خود می دانند.

راه درمان

تمام داشته های خود را نعمت و موهبت الهی بدانیم و در دل و با زبان بگوییم: «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ هر نعمتی که داریم از خداست »[8] و تلاش کنیم تا با مصرف آن نعمت در مسیری که رضای خدا در آن است شکر نعمتش را بجا آوریم که او وعده داده است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ؛ اگر شکر نعمت را بجا آورید خدا افزونش می کند. »[9] و این همان نکته نابی است که فکر قارونی با آن بیگانه است و از نتایجش محروم.

ادعای ایمان، بی امتحان نمی ماند

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْكُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ(2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ  فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِینَ(3- عنکبوت)

دعا

آیا مردم گمان كرده‏اند، همین كه بگویند: ایمان آوردیم، رها مى‏شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث‏] مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند؟ در حالى كه یقیناً كسانى را كه پیش از آنان بودند، آزمایش كرده‏ایم [پس اینان هم بى‏تردید آزمایش مى‏شوند]، و بى‏تردید خدا كسانى را كه [در ادعاى ایمان‏] راست گفته‏اند مى‏شناسد، و قطعاً دروغگویان را نیز مى‏شناسد.

آیه هشدار به کسانی است که گمان می کنند به صرف گفتن شهادتین و ادعای ایمان از امتحان الهی و سختی های آن رسته اند و بی زحمت بهشت در انتظار آنهاست. این آیه خط بطلان بر چنین تصور غلطی کشیده و می فرماید: آیا مردم گمان كرده‏اند به صرف اینكه بگویند ایمان آوردیم دیگر با بلاها و مصیبت‏ها آزمایش نمى‏شوند؟ آزمایشى كه با آن آنچه در نهان دارند از صدق و كذب آشكار شود؟

این نوشته را با جمله ای معروف از شهید چمران(ره) که متناسب با این بحث است به پایان می بریم:

«وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد شناخته می شود.»

 

پی نوشت:

[1] ر.ک: المیزان ج15 ص381

[2] نمونه ج15 ص520-521

[3] برگرفته از نمونه ج16 ص55-58

[4] بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بد است وخدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏داند و شما نمى‏دانید.آیه 216 سوره بقره

[5] بصائرالدرجات ص13 روایات باب 8

[6] ر.ک به نمونه ج16 ص106

[7] ر.ک به المیزان ج16 ص78

[8] قرب‏الإسناد ص175

[9] آیه 7 سوره ابراهیم ع



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

نوشته‌ای که پیش رو دارید نوزدهمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن» است که به صورت روزانه و همگام و هماهنگ را روزهای ماه خدا تقدیم قرآن دوستان گرامی می‌شود. در این شماره آیاتی از جزء نوزدهم که متشکل از سوره‌های فرقان، شعرا و آیاتی از سوره نمل است مطرح و معارفی از آن آیات بیان می‌شود.

 


رمضان المبارک
افسوس‌های بی فایده

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلیَ‌ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنیِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا(27)یَاوَیْلَتا‌ لَیْتَنِی لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا(28)لَّقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی(29- فرقان)

روزی که ظالم دست خود را از روی حسرت به دندان می‌گزد و می‌گوید: ای کاش همراه با فرستاده او برای خود، راه باریکه‌ای به سوی هدایت دست و پا می‌کردم. ای و ای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمی‌گرفتم؛ چون او مرا از قرآنی که برایم آمد گمراه کرد.

ظاهراً مراد از«ظالم» هر کسی است که با هدایت فرستاده الهی به راه راست نمی‌رود؛ هر چند که آیه در مورد ستمگران این امت و رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است.(1)

در قیامت صحنه‌های عجیبی رخ می‌دهد که بخشی از آن حسرت‌های بی فایده ایست که ظالمان نسبت به عمل کرد غلط خود در گذشته می‌خورند؛ ندامت‌هایی که دیگر هیچ سودی به حال آن‌ها ندارد. آیات مورد بحث به دو مورد از این حسرت خوردن‌ها اشاره دارد.

اگر دستور دین را بی محلی کردیم و در پی برآوردن خواهش دل برآمدیم شک نکنیم که بت پرستیده‌ایم؛ نشان به آن نشان که در دل یا به زبان می‌گوییم: «چون دلم می‌خواهد» نه «چون خدا می‌خواهد»

 

 

حسرت اول بعد از آن است که می‌بینند تنها راه نجات و سعادت راهی بود که فرستادگان الهی به مردم ارائه کردند و خود در آن راه پیش‌قدم شده و مردم را به آن دعوت کردند؛ ولی این‌ها به جای تبعیت و همراهی با رسولان حق، آن‌ها و راهشان را مسخره کردند و از گام نهادن در آن به شدت خودداری کردند.

 

حسرت دوم نسبت به دوستانی است که در دنیا برگزیدند دوستانی که به ظاهر دوست بودند اما در واقع دشمنان خطرناکی بودند که باعث گمراهی و بدبختی آن‌ها شدند و با آنکه دین و راهکار هدایت و سعادت در دسترس این‌ها قرار داشت اما آن به ظاهر دوستان آن‌ها را از پیروی دین منع کرده و به گناه و بازی‌های دنیایی مشغول کردند.

از این آیه به خوبی می‌توان به نقش و میزان تأثیر دوست در سعادت و شقاوت انسان پی برد؛ نقش و تأثیری که با تحقیق و تجربه ثابت شده و غیرقابل انکار است.

ظاهراً مراد از«ظالم» هر کسی است که با هدایت فرستاده الهی به راه راست نمی‌رود؛ هر چند که آیه در مورد ستمگران این امت و رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است

بتی که پرستش آن بین ما رواج دارد

أَ رَءَیْتَ مَنِ اتخََّذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ (فرقان- 43)

آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش برگزیده؟

«هوی» به معنای میل نفس به سوی خواسته‌های خودش است؛ بدون اینکه آن تمایلات را با عقل خود سنجیده و هماهنگ کرده باشد و مراد از «معبود گرفتن هوای نفس»؛ اطاعت و پیروی کردن آن است؛ بدون اینکه توجهی به دستورات خداوند متعال داشته باشد.(2)

آیه شریفه درباره کسانی سخن می‌گوید که در کنار آن خدای یکتا، خدای دیگری هم دارند که برخی اوقات و یا همیشه از دستورات او پیروی می‌کنند. آن خدای دیگر یا بت نتراشیده‌ای که پیروان زیادی هم دارد همان بت نفس ماست.

هر جا که فرمان یا همان خواست دل با حکمی از احکام الهی در ستیز شد همان جا می‌توان فهمید که ما خداپرستیم یا مطیع بت نفسیم. اگر دستور دین را بی محلی کردیم و در پی برآوردن خواهش دل برآمدیم شک نکنیم که بت پرستیده‌ایم؛ نشان به آن نشان که در دل یا به زبان می‌گوییم: «چون دلم می‌خواهد» نه «چون خدا می‌خواهد»

مؤمنین انفاقی عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سخت‌گیری دارند؛ نه آن چنان بذل و بخشش می‌کنند که زن و فرزندشان گرسنه بمانند و نه آن چنان سخت‌ می‌گیرند که دیگران از مواهب آن‌ها بهره نگیرند

چقدر از مال خود را انفاق کنیم؟

وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ یُسْرِفُواْ وَ لَمْ یَقْترُُواْ وَ کَانَ بَینْ‌َ ذَالِکَ قَوَامًا(67- فرقان)

مؤمنین که بندگان خداوند رحمانند وقتی انفاق می‌کنند، نه اهل زیاده‌روی هستند و نه بخل می‌ورزند؛ بلکه بین این دو راه اعتدال را بر می‌گزینند.

این آیه شریفه به یکی از ویژگی‌های مؤمنین که اعتدال‌ و دوری از هر گونه افراط و تفریط در کارها به خصوص در مسأله انفاق است اشاره می‌کند.

در این فراز قرآن کریم اصل انفاق کردن را به عنوان یکی از وظایف و برنامه‌های قطعی مؤمنین، مسلّم گرفته و تنها مقدار پرداخت آن را به شکل توصیفی بیان می‌کند که: مؤمنین انفاقی عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سخت‌گیری دارند؛ نه آن چنان بذل و بخشش می‌کنند که زن و فرزندشان گرسنه بمانند و نه آن چنان سخت‌ می‌گیرند که دیگران از مواهب آن‌ها بهره نگیرند.(3)

گنه‌کاری واقعاً از کرده خود پشیمان شد و در عقیده و عمل خود بازنگری کرد و راه جبران و صلاح را پیش گرفت خداوند به او وعده داده که گناهانش را تبدیل به حسنات خواهد کرد

 

 

در یکی از روایات اسلامی تشبیه جالبی برای «اسراف» و «اقتار» که نقطه مقابل یکدیگرند و نیز حد اعتدال شده است. بر اساس آن روایت امام صادق علیه‌السلام این آیه را تلاوت فرمود و مشتی سنگ‌ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود این همان «اقتار» و سخت‌گیری است؛ سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به روی زمین ریخت و فرمود این «اسراف» است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود به گونه‌ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش ماند و فرمود این همان «قوام» است.(4)

 

 

راه تبدیل سیئات به حسنات

مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیَِّاتِهِمْ حَسَنَاتٍ  وَ کاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا(70- فرقان)

آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، که خدا بدی‌هایشان را به خوبی‌ها تبدیل می‌کند و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

اگر چنین ذاتی با توبه؛ ایمان و عمل صالح تبدیل به ذاتی طیب و طاهر و خالی از خباثت شد؛ لازمه این تبدیل این است که آثاری هم که در سابق داشت به نام گناه، با مغفرت و رحمت خدا مبدل به آثاری شود که با نفس پاک و طیب متناسب باشد و آن این است که عنوان گناه از آن برداشته شود و عنوان حسنه و ثواب به خود بگیرد

 

 

این آیه بشارتی است شگفت به کسانی که گناه کرده‌اند و از گذشته خود پشیمانند. در این فراز سخن از عفو بخشش نیست بلکه گامی فراتر و لطفی بیشتر به چشم می‌خورد و آن تبدیل گناهان به حسنات است. اگر گنه‌کاری واقعاً از کرده خود پشیمان شد و در عقیده و عمل خود بازنگری کرد و راه جبران و صلاح را پیش گرفت خداوند به او وعده داده  که گناهانش را تبدیل به حسنات خواهد کرد.

 

 

خلاصه نظر علامه طباطبایی(ره) در چگونگی تبدیل سیئات به حسنات

گناه آن اثری است که با ارتکاب نهی خدا در نفس ایجاد شده و در آن باقی می‌ماند. و نیز تا ذات کسی شقی و یا آمیخته به شقاوت نباشد، هرگز مرتکب عمل زشت و گناه نمی‌شود و گناه و اعمال زشت از آثار شقاوت و خباثت ذات آدمی است. حال اگر چنین ذاتی با توبه؛ ایمان و عمل صالح تبدیل به ذاتی طیب و طاهر و خالی از خباثت شد؛ لازمه این تبدیل این است که آثاری هم که در سابق داشت به نام گناه، با مغفرت و رحمت خدا مبدل به آثاری شود که با نفس پاک و طیب متناسب باشد و آن این است که عنوان گناه از آن برداشته شود و عنوان حسنه و ثواب به خود بگیرد.(5)

حال سوال این است که چرا خداوند گناه یک نفر را به همه نسبت داد و همه را گرفتار عذاب کرد؟ پاسخ این سوال را امیرالمؤمنین علیه‌السلام داده‌اند آن حضرت می‌فرماید: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا؛ ای مردم، جز این نیست که خشنودی و خشم است که مردم را بر محوری جمع می‌کند. همانا ناقه ثمود را یک نفر پی کرد و کشت؛ امّا عذاب خداوند همه را گرفت چون همگان به آن گناه رضایت دادند

 

 

 

یک نفر کشت؛ اما خدا همه را عذاب کرد

وَ لَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ(156) فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُواْ نَادِمِینَ(157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ  إِنَّ فیِ ذَالِکَ لاََیَةً  وَ مَا کاَنَ أَکْثرَُهُم مُّؤْمِنِینَ(158)

پیامبرشان حضرت صالح ع به آن‌ها گفت این کاری به این شتر نداشته باشید که اگر آسیبی به او رساندید گرفتار عذابی سخت خواهید شد. اما آن‌ها گوش نکرده و آن شتر را کشتند و بعد که عذاب قطعی را دیدند پشیمان شدند که سودی به حالشان نداشت و عذاب آن‌ها را فراگرفت.

نکته قابل توجه در این آیه این است که قاتل آن شتر فقط یک نفر بود؛ اما همان‌طور که ملاحظه می‌کنید خداوند متعال نفرمود «فعقرها احد منهم؛ یکی از آن‌ها شتر را کشت»؛ بلکه فرمود « فَعَقَرُوهَا » همه او را کشتند و بعد هم نفرمود فقط آن یک نفر عذاب شد بلکه فرمود همه آن‌ها به عذاب الهی گرفتار شدند .

حال سوال این است که چرا خداوند گناه یک نفر را به همه نسبت داد و همه را گرفتار عذاب کرد؟

پاسخ این سوال را امیرالمؤمنین علیه‌السلام داده‌اند آن حضرت می‌فرماید:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا(6) ؛ ای مردم، جز این نیست که خشنودی و خشم است که مردم را بر محوری جمع می‌کند. همانا ناقه ثمود را یک نفر پی کرد و کشت؛ امّا عذاب خداوند همه را گرفت چون همگان به آن گناه رضایت دادند.

 

پی نوشت ها :

(1) ر.ک به المیزان ج15 ص203

(2) المیزان ج15 ص223

(3) نمونه 15 ص152

(4) الکافی ج4 ص54

(5) المیزان ج15 ص 243

(6) نهج‌البلاغه خطبه 201

معارفی از جزء نوزدهم قرآن کریم

 

 


 

 

راه تبدیل سیئات به حسنات

 

 



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

چند دستور قرآنی برای بانوان /معارفی از جزء هجدهم

 

 


 

 

هجدهمین جزء از قرآن کریم را سوره های مومنون، نور و آیاتی از سوره فرقان تشکیل می دهند که در این قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» آیاتی از این سوره ها را محور بحث قرار داده و معارفی از آنها را بیان می کنیم.

 


 

حج منا دعا
تصور غلطی که سرمایه داران بی دین دارند

أَ یحَْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِینَ(55) نُسَارِعُ لهَُمْ فىِ الخَْیرَْاتِ  بَل لَّا یَشْعُرُونَ(56- مومنون)

آیا گمان مى‏كنند افزونى و گسترشى كه به سبب مال و اولاد به آنان مى‏دهیم؛ برای آن است که مى‏خواهیم در عطا كردن خیرات به آنان شتاب ورزیم؟ [چنین نیست‏] بلكه [آنان‏] درك نمى‏كنند.

تصوری بین دینداران بی بضاعت و بی دینان ثروتمند رواج دارد که گمان می کنند داشته و انباشته آنان که بی دینی می کنند همه از لطف و عنایت ویژه خداوندی به آنهاست و به تعبیر دیگر خدا نظر خیر و رحمت به آنها کرده است که اینچنین ثروت و دارایی مالی و فامیلی را به زندگی آنها سرازیر کرده است؛ اما خدا در این آیات خط بطلان بر چنین تصوری کشیده و صاحبان این پندار را افرادی قلمداد کرده است که از درک و شعور لازم برای فهم حقیقت این امر بی بهره اند.

این فراوانى نعمت، پرده‏هاى غفلت و غرور را بر روى چشمان او ضخیم‏تر مى‏كند تا آنجا كه راه باز گشت بر او غیر ممكن مى‏شود و این همان چیزى است كه در سایر آیات قرآن از آن به قانون استدراج(1) یاد شده است

 

 

زیرا آنها نمى‏دانند كه این فرزندان و اموال فراوان در حقیقت یك نوع عذاب و مجازات یا مقدمه عذاب و كیفر براى آنها است. آنها نمى‏دانند كه خدا مى‏خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كیفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد؛ زیرا اگر درهاى نعمت به روى انسان بسته شود او آمادگى پذیرش ناراحتیها را پیدا می کند؛ اما اگر كسى را از میان ناز و نعمت بیرون كشند و به زندان مخوف و حشتناكى بیفكنند فوق العاده برای او دردناك خواهد بود.

 

بعلاوه این فراوانى نعمت، پرده‏هاى غفلت و غرور را بر روى چشمان او ضخیم‏تر مى‏كند تا آنجا كه راه باز گشت بر او غیر ممكن مى‏شود و این همان چیزى است كه در سایر آیات قرآن از آن به قانون استدراج(1) یاد شده است.(2)

قرآن کریم به دفعات این شیوه را به عنوان یك اصل در مبارزه با بدیها به مسلمانان گوشزد کرده است و حتى در آیه 34 سوره فصلت مى‏گوید: « نتیجه این كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمى شوند.»

 

 

 

 

روش برخورد با بدی ها

ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ (96- مومنون)

به بهترین شیوه بدی را از خودت دور کن

یكى از مؤثرترین راههای مبارزه با دشمنان سرسخت و لجوج آن است كه بدیهای آنها به نیكى پاسخ داده شود؛ اینجاست كه شور و غوغایى از درون و جدان آنها برخاسته و او را سخت تحت ضربات سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد. این کار در بسیار از موارد سبب بیداری وجدان تغییر عملکرد او می شود.

در سیره پیشوایان و روش عملى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام بسیار دیده شده كه افراد یا جمعیتهایى را كه دارای بدترین برخورد بوده‏اند را به نیكى پاسخ گفته و مشمول محبتشان ساخته‏اند؛ که همین طرز برخورد، سبب انقلاب درونی و دگرگونى روحى و باز گشت آنها به راه حق شده است.

قرآن کریم به دفعات این شیوه را به عنوان یك اصل در مبارزه با بدیها به مسلمانان گوشزد کرده است و حتى در آیه 34 سوره فصلت مى‏گوید: « نتیجه این كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمى شوند.»

 

یک تذکر مهم:

ناگفته پیدا است كه این دستور مخصوص مواردى است كه دشمن از آن سوء استفاده نكند و آن را دلیل بر ضعف شما نشمارد و بر جرات و جسارتش افزوده نگردد.

یكى از مؤثرترین راههای مبارزه با دشمنان سرسخت و لجوج آن است كه بدیهای آنها به نیكى پاسخ داده شود؛ اینجاست كه شور و غوغایى از درون و جدان آنها برخاسته و او را سخت تحت ضربات سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد. این کار در بسیار از موارد سبب بیداری وجدان تغییر عملکرد او می شود.

 

 

و نیز مفهوم این سخن هرگز سازشكارى و قبول تسلیم در برابر وسوسه‏هاى دشمنان نیست، و شاید به همین دلیل بعد از بیان این دستور در آیات فوق بلا فاصله به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دستور داده شده است كه از همزات و وسوسه‏هاى شیاطین و حضور آنها به خدا پناه ببرد.(3)

 

 

در اجرای حکم خدا دلسوزی نکنید

الزَّانِیَةُ وَ الزَّانىِ فَاجْلِدُواْ كلُ‏َّ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ  وَ لَا تَأْخُذْكمُ بهِِمَا رَأْفَةٌ فىِ دِینِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ (2- نور)

به هر زن و مرد زنا كاری صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، نباید در [اجراى‏] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزى و مهربانى کنید.

ایمان به خداوند حكیم سبب مى‏شود كه انسان بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بى دلیل تشریع نشده و ایمان به معاد سبب مى‏شود كه انسان در برابر تخلفها احساس مسئولیت كند

 

 

این نهی از رأفت و دلسوزی که در آیه آمده است در حقیقت نهی از ترحم بی جایی است که سبب سستی و کوتاهی در اجرای احکام و دستورات دین خدا می شود برای همین بود که فرمود در اجرای این حکم الهی از رأفت در دین خدا پرهیز کنید.(4)

 

نکته قابل توجه این است که آیه تاكید می کند که مبادا در اجرای این حکم الهی گرفتار محبتها و احساسات بى مورد شوید؛ احساسات و محبتى كه نتیجه‏اى جز فساد و آلودگى اجتماع ندارد. آنگاه براى خنثى كردن انگیزه‏هاى این گونه احساسات، مساله ایمان به خدا و روز جزا را یادآور می شود؛ زیرا ایمان به خداوند حكیم سبب مى‏شود كه انسان بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بى دلیل تشریع نشده و ایمان به معاد سبب مى‏شود كه انسان در برابر تخلفها احساس مسئولیت كند.(5)

دراینجا حدیث جالبى از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده كه توجه به آن لازم است: «روز قیامت بعضى از زمامداران را كه یك تازیانه از حد الهى كم كرده‏اند در صحنه محشر مى‏آورند و به او گفته مى‏شود چرا چنین كردى؟ مى‏گوید: براى رحمت به بندگان تو! پروردگار به او مى‏گوید: آیا تو نسبت به آنها از من مهربانتر بودى؟! و دستور داده مى‏شود او را به آتش بیفكنید! دیگرى را مى‏آورند كه یك تازیانه بر حد الهى افزوده، به او گفته مى‏شود: چرا چنین كردى؟ در پاسخ مى‏گوید: تا بندگانت از معصیت تو خوددارى كنند! خداوند مى‏فرماید: تو از من آگاهتر و حكیم‏تر بودى؟! سپس دستور داده مى‏شود او را هم به آتش دوزخ ببرند.(6)

تنها عامل نجات انسانها از آلودگیها و انحرافات و نیز رشد و بالندگی روحی او فقط فضل و رحمت الهى است و بس؛ با این تحلیل که: او هم نعمت عقل را به انسان داده و هم از طریق و فرستادگانش راه پاک شدن و ماندن و رشد کردن را به بشر تعلیم داده است. افزون بر این عنایات عمومی، توفیقات خاص او و امدادهاى غیبیش كه نصیب انسانهاى آماده و مستعد مى‏گردد را هم باید اضافه کرد

 

 

 

اینگونه انسان، آدم می شود

وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكمُ‏ْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكىَ‏ مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا (21- نور)

اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز احدى از شما [از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند] پاك نمى‏شد.

«زكات» و «تزكیه» در اصل به معنى «نمو یافتن و نمو دادن» است، ولى در معناى «پاك شدن و پاك كردن» هم به كار رفته است که ممكن است هر دو معنا به یك ریشه باز گردد؛ زیرا تا پاكى از موانع و مفاسد و رذائل نباشد نمو و رشد امكان پذیر نخواهد بود.(7)

بر اساس این آیه، تنها عامل نجات انسانها از آلودگیها و انحرافات و نیز رشد و بالندگی روحی او فقط فضل و رحمت الهى است و بس؛ با این تحلیل که: او هم نعمت عقل را به انسان داده و هم از طریق و فرستادگانش راه پاک شدن و ماندن و رشد کردن را به بشر تعلیم داده است. افزون بر این عنایات عمومی، توفیقات خاص او و امدادهاى غیبیش كه نصیب انسانهاى آماده و مستعد مى‏گردد را هم باید اضافه کرد.

بنابراین اگر تبعیت از دین خدا و الطاف او نباشد محال است کسی بتواند در را خود سازی و ترک گناهان قدم از قدم بردارد و نیز با همین آیه ثابت می شود که تمام عرفانها و دستورالعمل هایی که خارج از این مسیر است همگی باطل اند و تنها باعث گمراهی انسان می شوند.

«پنهان کردن محلهایی از بدن که معمولا تزیین می کنند» یا زینتهایی که معمولا از دید نامحرم پنهان است را درمعرض دید او قرار دهند؛ مگر دستها تا مچ و گردی صورت به شرط آنکه زینت نداشته و بدون آرایش باشد

 

 

 

شاهدان همراه

یَوْمَ تَشهَْدُ عَلَیهِْمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا كاَنُواْ یَعْمَلُونَ(24- نور)

روزى كه زبان‏ها و دست‏ها و پاهایشان بر ضد آنان به گناهانى كه همواره انجام مى‏دادند، شهادت می دهند.

پیام آیه صریح است و روشن و نیازی به توضیح ندارد؛ تنها چیزی که می توان گفت توجه به هشداری است که در آیه نهفته است. هشدار به کسانی که گناه در خلوت را ساده انگاشته و به راحتی از کنار آن می گذرند غافل از آنکه در مخفی ترین مکانها همواره شاهدانی با ما هستند که گناه، خیانت و جنایت را درک کرده و در آن روز که محکمه عدل الهی بر پا می شود بر علیه ما شهادت می دهند.

 

چند دستور مهم به بانوان مسلمان

وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ یحَْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا  وَ لْیَضْرِبْنَ بخُِمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُیُوبهِِنَّ  وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلّا َّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ... وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یخُْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ (31- نور)

به زنان با ایمان بگو از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند و دامان خود را از گناه حفظ نمایند و نباید زینت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبیعتا ظاهر است‏ و باید روسری های خود را روی سینه‏هاى خود بیندازند. آنها نباید زینت خود را آشكار سازند مگر برای شوهرانشان و ... (یازده مورد دیگر) و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان برای نامحرمان دانسته شود.

خُمُر جمع خِمار است و خمار آن جامه‏اى است كه زن سر خود را با آن مى‏پوشاند و اضافه آن را روی سینه‏اش آویزان مى‏كند. كلمه جیوب جمع جَیب است و مراد از آن، سینه‏ها است بنابراین معنای آیه این می شود كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه‏های خود را روی سینه‏هاى خود انداخته و آن را بپوشانند

 

 

این آیه شریفه در بردارنده چند حکم مهم در مورد رعایت عفت و پاکدامنی است که رعایت تمام آنها برای بانوان مسلمان لازم و ضروری است:

 

دعا

1. «چشم‏چرانى» و دیدن صحنه های حرام همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام مى‏باشد.

2. «پوشاندن شرمگاه» در مقابل نگاه دیگران، همانگونه که برای مردان واجب است براى زنان نیز واجب است.

3. «پنهان کردن محلهایی از بدن که معمولا تزیین می کنند» یا زینتهایی که معمولا از دید نامحرم پنهان است را درمعرض دید او قرار دهند؛ مگر دستها تا مچ و گردی صورت به شرط آنکه زینت نداشته و بدون آرایش باشد.

4. «وجوب رعایت حجاب»: زنان باید اندام خود را در مقابل دیگران بپوشانند(8) براین اساس واجب است حجاب را رعایت کنند.

خُمُر جمع خِمار است و خمار آن جامه‏اى است كه زن سر خود را با آن مى‏پوشاند و اضافه آن را روی سینه‏اش آویزان مى‏كند.  كلمه جیوب جمع جَیب است و مراد از آن، سینه‏ها است بنابراین معنای آیه این می شود كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه‏های خود را روی سینه‏هاى خود انداخته و آن را بپوشانند.

5. «پرهیز از جلب کردن توجه نامحرم به هنگام راه رفتن»: به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا توجه نامحرم به آنها جلب شود. (به احتمال خیلی قوی کفشهای صداداری که این روزه زنان به پا می کنند مصداق این فراز قرار بگیرد)(9)

 

پی نوشت ها :

(1)  آیه 182 سوره اعراف

(2)  نمونه ص14 ص263

(3)  ر.ک به نمونه ج14 ص308-309

(4)  ر.ک به المیزان ج15 ص79

(5)  ر.ک به نمونه ج14 ص359

(6)  عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة ج‏2 ص153

(7)  نمونه ج14 ص414

(8)  برای زنان در مقابل نامحرم پوشاندن تمام بدن به جز دستها تا مچ و گردی صورت (در صورت نداشتن زینت و آرایش) واجب است اما اگر نامحرم نبود آن مقدار متعارفی که محرمها در مقابل هم باز هستند می توانند از حجاب کم کنند.

(9)  برگرفته از توضحیات المیزان و نمونه در ذیل آیه شریفه



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

ذکری برای نجات مؤمنین / معارف جزء هفدهم

 


 

هفدهمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» به هفدهمین جزء از این کتاب نور و هدایت اختصاص دارد. این جزء را سورهای انبیاء ع و حج تشکیل می دهند که در ادامه، آیاتی از این دو سوره را مطرح کرده و به بیان جرعه ای از معارف آن می پردازیم.

 


 

رمضان المبارک
وحی فعل یا ایجاد تمایل به کار خیر

وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّكَوةِ  وَ كاَنُواْ لَنَا عَابِدِینَ(73- انبیاء ع)

و ما به آنها انجام كارهاى خیر و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را وحى كردیم و آنها تنها ما را عبادت می کردند.

هر چند این آیه در توصیف پیشوایان هدایت است ولی حالتی در آن آمده که مراتب ضعیف ترش را می توان در دیگران نیز مشاهده کرد.

وحی همان الهام کردن و به دل انداختن است(1) چیزی که هست در وحی یا به دلیل سرعت زیاد یا به دلیل رمزی و سری بودن(2) و یا به دلایلی دیگر، کسی جز موجود الهام شده از این فرایند و نیز محتوای آن با خبر نمی شود.

وحی به دو صورت ممکن است رخ دهد؛ یکی وحی گزاره های علمی است که در این نوع گیرنده به چیزی که نمی دانست عالم می شود. نوع دیگر وحی فعل عملی است به این صورت که فرد گیرنده در خود میل و اشتیاق شدید به کاری را پیدا کرده و درصدد انجام آن بر می آید.(3)

در آیه مورد بحث سخن از وحی فعل و کارهای خیر است. نمونه های قابل درک این نوع وحی را همه می توانند در خود احساس کنند؛ زمانی که بدون مقدمه در خود میل شدیدی به انجام کار خیری پیدا می کنید و به تکاپو می افتید تا به هرترتیب که شده آن را انجام دهید؛ مصداق و نمونه ضعیف شده ای از وحی فعل خیر است. وحی به مادر موسی برای رها کردن او در آب(4) هم از نمونه های این نوع وحی است.

تعلیم صنعت زره و ساخت آن به دست داود علیه السلام برای منفعتی عام و حفظ مومنان از خطر دشمنان بوده است

 

 

 

باید قدردان دانشمندان نظامی و هسته ای باشیم

وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ  فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ(80- انبیاء ع)

ما ساختن زره را به داود ع آموختیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ كند. آیا شكر آن را به جا مى‏آورید؟

«لبوس» بر اساس آنچه که صاحب تفسیر مجمع البیان مى‏گوید هر گونه اسلحه دفاعى و تهاجمى؛ مانند زره، شمشیر و نیزه را شامل مى‏شود(5)؛ ولى عبارت « لِتُحْصِنَكُم؛ تا شمارا حفظ کند» قرینه خوبی است که نشان مى‏دهد «لبوس» در اینجا به معنى زره است.(6)

زره امروز جامعه اسلامی ادوات نظامی و تدافعی و نیز هسته است که خداوند متعال دانش ساخت و تجهیز آن را به دانشمندان ما عنایت می کند ما نیز وضیفه داریم بر اساس دستور قرآن کریم قدردان آنها و سپاسگذار این نعمت الهی باشیم

 

 

نکته ای که در این آیه وجود دارد این است که خداوند متعال می فرماید ما به داود علیه السلام یاد دادیم که چگونه زره بسازد بعد جمله ای دارد که معلوم می شود این تعلیم برای نفع شخصی نبوده است چون نمی فرماید آموختیم تا با ساخت و پوشیدن زره از خود محافظت کند بلکه می فرماید تا شما را از خطر حفظ کند این جمله نشان می دهد که تعلیم  صنعت زره و ساخت آن به دست داود علیه السلام برای منفعتی عام و حفظ مومنان از خطر دشمنان بوده است. آنگاه در پایان در قالب سوالی به جامعه ایمانی توصیه اکید می کند که قدر این نعمت را دانسته و نسبت به آن شکرگزار باشند.

 

زره امروز جامعه اسلامی ادوات نظامی و تدافعی و نیز هسته است که خداوند متعال دانش ساخت و تجهیز آن را به دانشمندان ما عنایت می کند ما نیز وضیفه داریم بر اساس دستور قرآن کریم قدردان آنها و سپاسگذار این نعمت الهی باشیم.

وحی به دو صورت ممکن است رخ دهد؛ یکی وحی گزاره های علمی است که در این نوع گیرنده به چیزی که نمی دانست عالم می شود. نوع دیگر وحی فعل عملی است به این صورت که فرد گیرنده در خود میل و اشتیاق شدید به کاری را پیدا کرده و درصدد انجام آن بر می آید

 

 

 

ذکر یونسیه نسخه­ای برای نجات همه مومنین

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى‏ فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنىّ‏ِ كُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ(87)فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّیْنَاهُ مِنَ الْغَمّ‏ِ  وَ كَذَالِكَ نُجِى الْمُؤْمِنِینَ(88- انبیاء ع)

و یاد كن صاحب ماهى (حضرت یونس) را ‏ زمانى كه خشمناك از میان قومش‏ رفت و گمان كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ پس در تاریكى‏هاى شب، زیر آب و در دل ماهى‏، ندا داد كه: معبودى جز تو نیست تو از هر عیب و نقصى منزّهى، همانا من از ستمكارانم. پس ندایش را اجابت كردیم و از اندوه نجاتش دادیم و این‏گونه مؤمنان را نجات مى‏دهیم.

«نون» در لغت به معنى ماهى عظیم یا به تعبیر دیگر نهنگ یا وال است‏.(7) مراد از ذو النون (صاحب ماهى)، یونس پیغمبر علیه السلام است كه از طرف پروردگار بر اهل نینوا مبعوث شد و ایشان را دعوت كرد ولى ایمان نیاوردند. پس از مدتی که ایمانشان نا امید شد نفرینشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند.

یونس در حالی که از قومش غضبناک بود از میانشان بیرون شد و آنها را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اینكه از ناحیه خدا دستورى داشته باشد. اما همین كه نشانه‏هاى عذاب نمودار شد قوم او توبه كردند و ایمان آوردند. پس خدا عذاب را از ایشان برداشت و خداوند صحنه‏اى به وجود آورد كه در نتیجه یونس به شكم یك ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن بلیه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.(8)

جمله « كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» نشان مى‏دهد نسخه ای که یونس علیه السلام آن را برای نجات خود به کار بست و خداوند او را از گرفتاری رهایش کرد جنبه اختصاصی نداشته است. بسیارى از حوادث غم‏انگیز و گرفتاریهاى سخت و مصیبت‏بار مولود گناهان ماست.

هر انسان مومنی می تواند با به کار بستن همان سه نكته‏اى كه یونس علیه السلام به کار بست، نجات و رهایى حتمى خود را از خداوند متعال طلب کند: 1- توجه به حقیقت توحید و اینكه هیچ معبود و هیچ تكیه‏گاهى جز خدای سبحان نیست.2- پاك شمردن و تنزیه خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم، و پرهیز از هر گونه گمان سوء در باره ذات پاك او 3- اعتراف به گناه و تقصیر خویش.(9)

این آیات تمام انسانها را از گناه و شکستن حریمهای الهی برحذر می دهد و به آنها هشدار می دهد که صحنه ای بسیار سخت و عجیبی در پیش است که اگر اهل تقوا نباشند به تلخی و رنج شگفت آور آن روز را با تمام وجود خواهند چشید

 

 

 

تصویری از لحظه وقوع قیامت

یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ  إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شىَ‏ْءٌ عَظِیمٌ(1) یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى‏ وَ مَا هُم بِسُكَارَى‏ وَ لَاكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ(2- حج)

اى مردم! از پروردگارتان پروا كنید، بى‏تردید زلزله قیامت، واقعه‏اى بزرگ است. روزى را مشاهده خواهید كرد كه هر مادر شیر دهى از كودكى كه شیرش مى‏دهد، غافل مى‏شود و هر زن بارداری سقط جنین می كند و مردم را مست مى‏بینى در حالى كه مست نیستند، بلكه عذاب خدا بسیار شدید است.

این آیات تمام انسانها را از گناه و شکستن حریمهای الهی برحذر می دهد و به آنها هشدار می دهد که صحنه ای بسیار سخت و عجیبی در پیش است که اگر اهل تقوا نباشند به تلخی و رنج شگفت آور آن روز را با تمام وجود خواهند چشید.(10)

آنگاه صحنه هایی از آن واقعه را به تصویر می کشد:

1. در آن واقعه، تنها زمین نمی لرزد بلکه جهان به لرزه در می آید؛ آسمان و زمین، خورشید و ستارگان، کرات و کهکشانها همه دگرگون می شوند.(11)

2. « مُرْضِعَةٍ » به زنی گفته می شود که در حال شیر دادن به کودک است و سینه اش در دهان اوست. ذهول هم یعنی اینکه از روی ترس و دهشت از چیزی بگذری و بروی.(12) در آن واقعه مادرانی که در حال شیر دادن به کودکان خود هستند با اینکه عاطفی ترین حالت و قوی ترین دلبستگی عالم میان آن دو وجود دارد ولی با این حال کودک را از خود جدا کرده او را رها می کند و می رود.

3. هر بارداری طفل خود را سقط می کند.

4. مردم هراسان و وحشت را که می نگری گمان می کنی که مست اند و عقل از سرشان پریده؛ اما اینطور نیست؛ عذاب شدید خدا آنها را به این روز انداخته است.

جمله « كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» نشان مى‏دهد نسخه ای که یونس علیه السلام آن را برای نجات خود به کار بست و خداوند او را از گرفتاری رهایش کرد جنبه اختصاصی نداشته است. بسیارى از حوادث غم‏انگیز و گرفتاریهاى سخت و مصیبت‏بار مولود گناهان ماست. هر انسان مومنی می تواند با به کار بستن همان سه نكته‏اى كه یونس علیه السلام به کار بست، نجات و رهایى حتمى خود را از خداوند متعال طلب کند: 1- توجه به حقیقت توحید و اینكه هیچ معبود و هیچ تكیه‏گاهى جز خدای سبحان نیست.2- پاك شمردن و تنزیه خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم، و پرهیز از هر گونه گمان سوء در باره ذات پاك او 3- اعتراف به گناه و تقصیر خویش.(9)

 

 

 

حالت توبه شکننان در قیامت

كُلَّمَا أَرَادُواْ أَن یخَْرُجُواْ مِنهَْا مِنْ غَمّ‏ٍ أُعِیدُواْ فِیهَا وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الحَْرِیقِ(22- حج)

هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى‏گردانند، و به آنان گفته مى‏شود، بچشید عذاب سوزان را از آنجائیکه قیامت ظرف ظهور باطن اعمال است هر پاداش و عذابی که به انسان داده می شود در حقیقت چهره اخروی عمل اوست(13) و جهنم در واقع صورت باطنی گناه است؛ بنابر این می توان گفت این حالتی که آیه از آن سخن می گوید حقیقت و باطن همان حالت دنیایی این عده است که در دنیا چون به گناه عادت کرده بودند هرگاه تصمیم به ترک آن می گرفتند باز دوباره به سمت آن برگشته و جان به آتش گناه می سوزاندند؛ همین حالت یعنی فاصله گرفتن و برگشتن به گناه در قیامت به شکل ظهور می کند که قرآن می گوید: هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى‏گردانند.

اگر ما مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم؛ دفاع الهى از ما حتمى و تخلف ناپذیر خواهد بود

 

 

 

وعده حتمی خداوند برای دفاع از مومنین

إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ (38- حج) ؛بدون تردید خداوند از اهل ایمان دفاع می کند.

این آیه نویدی به رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ به آن حضرت در برابر تهدیدها و تعرضات دشمنان اسلام چنین بشارت می دهد: بگذار طوائف و قبائل عرب و یهود و نصارا و مشركان شبه جزیره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است.(14)

نکته قابل توجه این است که این وعده الهى مخصوص مؤمنان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر مشركان نبوده؛ بلکه حكمى است که در تمام اعصار و قرون جریان دارد. مهم آن است كه اگر ما مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم؛ دفاع الهى از ما حتمى و تخلف ناپذیر خواهد بود.

 

پی نوشت ها :

 

(1)  مجمع البحرین ج1 ص431

(2)  المفردات ج1 ص858

(3)  ر.ک به المیزان ج14 ص305

(4)  آیه 7 سوره قصص

(5)  مجمع البیان ج7 ص90

(6)  راغب هم در المفردات خود همین نظر را داده است.

(7)  همان ص485

(8)  ر.ک: المیزان ج14 ص314-315

(9)  ر.ک: همان ص488

(10) ر.ک به المیزان ج14 ص339

(11) آیات ابتدایی سوره تکویر و انشقاق گویای این حقیقت هستند.

(12) المیزان ج14 ص339

(13) آیه49 سوره کهف

(14) نمونه ج14 ص111



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء شانزدهم قرآن کریم

 

مأموریت عجیب دو پیامبر

 

 


 

 

 

شانزدهمین قسمت از مجموعه مقالات معارفی از قرآن کریم به آیاتی از جزء شانزدهم این کتاب الهی اختصاص دارد. به مانند بحث‌های پیشین این بار هم ابتدا آیاتی از این جزء مطرح و سپس به نکات و معارفی از آن‌ها اشاراتی می‌کنیم.

 


 

مدیر مركز فرهنگ و معارف قرآن كریم، طرح فرهنگ قرآن، انتشار سی‌امین جلد، تمام می‌شود

مأموریت عجیب دو پیامبر

وَ أَمَّا الجِْدَارُ فَکاَنَ لِغُلَامَینْ‌ِ یَتِیمَینْ‌ِ فیِ الْمَدِینَةِ وَ کاَنَ تحَْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَ کاَنَ أَبُوهُمَا صَلِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ یَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ  وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی(82- کهف)

و اما داستان دیوار که متعلق به دو پسر یتیم این شهر بود و زیر آن گنجی برای آن‌ها وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود. پروردگارت می‌خواست وقتی که آن‌ها بالغ شدند، آن گنج را از زیر دیوار خارج کنند. این لطفی از جانب پروردگارت بود و من این کار را از پیش خود نکردم.

این آیه، پرده از راز یکی از سه مأموریتی بر می‌دارد که موسی به همراه خضر علیهمالسلام و به رهبری او انجام دادند. آن‌ها در این مأموریت، دیوار در حال تخریبی را بازسازی کردند(1) و وقتی موسی علیه‌السلام از سرّ این کار سوال کرد؛ خضر علیه‌السلام پاسخ داد: گنجی در زیر این دیوار نهفته که متعلق به دو بچه یتیم است. خدا اراده کرد تا زمانی که این‌ها بزرگ می‌شوند و آن را استخراج می‌کنند گنجشان محفوظ بماند. چون پدر آن‌ها مرد صالحی بود ما مأمور شدیم دیوار را بازسازی کنیم تا مبادا گنج ظاهر شود و اموال این یتیم‌ها به خطر افتد.(2)

نکته عجیب در این داستان: چون پدر این دو بچه یتیم، انسان صالحی بود خدا دو پیامبر را مأمور می‌کند تا از اموال فرزندان او محافظت کنند.

نکته عجیب‌تر اینکه: امام صادق علیه‌السلام فرمود: « انه کان بینهما و بین ذلک الأب الصالح سبعة آباء»(3) آن مرد صالح، جد هفتم این دو یتیم بود.

نتیجه اینکه: کسی چند صد سال قبل می‌زیسته؛ چون انسان صالح و متدینی بوده است خداوند متعال به دو پیامبر خود که یکی از آن‌ها نیز اولوالعزم است مأموریت می‌دهد تا از اموال دو یتیم در نسل او مراقبت کنند و این امر بسیار شگفت انگیز است.

خسران و خسارت در کسب و کارهایی صورت می‌گیرد که به منظور سود انجام می‌شود و وقتی خسران تحقق می‌یابد که کاسب به غرضی که از تلاش خود داشته، نرسد؛ بلکه مقداری از سرمایه هم نابود شود و یا حداقل منفعتی عاید او نگردد در نتیجه سعیش بی‌نتیجه شود. و این همان است که آیه شریفه آن را «ضلال سعی» خوانده است.(5)

 

زیانکارترین انسان‌ها چه کسانی‌اند؟

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً(103)الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُُمْ فیِ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحَْسَبُونَ أَنهَُّمْ یحُْسِنُونَ صُنْعًا(104- کهف)

بگو: [می‌خواهید] شما را از زیانکارترین مردم با خبر کنم؟ آن‌ها کسانی‌اند که تمام سعی و تلاششان در زندگی دنیا به هدر رفته با این حال خیال می‌کنند کار خوبی انجام می‌دهند.

این آیه از کسانی خبر می‌دهد که در عمل از هر زیانکاری زیان کارترند و آن‌ها کسانی هستند که در زندگی دنیا هم از عمل خود بهره نگرفتند؛ چون «ضلال سعی» همان خسران و بی‌نتیجگی عمل است(4) و چون این‌ها علاوه بر غفلت از ضرر، آن را سود هم تلقی می‌کنند از این رو به زیانکار ترین افراد لقب گرفته‌اند.

خسران و خسارت در کسب و کارهایی صورت می‌گیرد که به منظور سود انجام می‌شود و وقتی خسران تحقق می‌یابد که کاسب به غرضی که از تلاش خود داشته، نرسد؛ بلکه مقداری از سرمایه هم نابود شود و یا حداقل منفعتی عاید او نگردد در نتیجه سعیش بی‌نتیجه شود. و این همان است که آیه شریفه آن را «ضلال سعی» خوانده است.(5)

اگر کسی ضرر کرد و فهمید ضرر کرده است به فکر چاره افتاده و سعی می‌کند که جبران کند؛ اما بیچاره کسی که ضرر می‌کند و گمان می‌کند که دارد سود می‌برد. چنین کسی چون امیدی به بازگشت و جبرانش نیست پس در حقیقت زیانکار تر از او هم کسی پیدا نمی‌شود.

آنگاه در دو آیه بعد ریشه این وارونه انگاری آن‌ها را چنین بیان می‌کند که: آن‌ها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان کافر شدند و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال] را به وسیله او منکر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزاء و تمسخر گرفتند.

خدا عنایت می‌کند؛ اما تو هم تکانی بخور!

وَ هُزِّی إِلَیْکِ بجِِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا(25- مریم سلام الله علیها)

تکانی به این تنه نخل بده تا برایت رطب تازه فرو ریزد.

این سخن زمانی به مریم سلام الله علیها گفته می‌شود که او برای دنیا آوردن فرزندش از مسجد فاصله گرفته و پای تنه نخلی خشکیده نشسته است. وقتی فرزندش به دنیا می‌آید به او گفته می‌شود تو این نخل خشکیده را تکان بده به قدرت الهی این تنه، صاحب رطب تازه شده و بر تو فرو می‌ریزد.(6)

انسان باید بداند که این عنایت‌ها به مانند سایر اموری که از خداوند متعال صادر می‌شود تحت مدیریت حکمت الهی قرار دارند و هر کجا که حکمتش اقتضاء کند انسان را به امداد غیبی یاری می‌کند.

فشار روانی و نوشداروی آرامش (2)

نکته قابل توجه در این داستان

برای خدایی که نخل خشکیده را پر ثمر کرده و آن را در یک چشم بر هم زدن، صاحب رطب تازه می‌کند؛ بی شک ریختن آن‌ها و در دسترس قراردادنشان نیز ممکن بود؛ اما این جریان به ما می‌آموزد که قرار نیست تمام امور بشر حتی برگزیدگان الهی(7) از راه امدادهای غیبی اداره شود. کمک‌های ویژه و امدادهای غیبی الهی که از مسیر غیر عادی و ناشناخته  نصیب برخی می‌شود حقیقتی است انکار ناپذیر؛ اما این بدان معنا نیست که چون خدا می‌تواند پس بشر بابد دست روی دست گذاشته و فقط منتظر غیب باشد.

انسان باید بداند که این عنایت‌ها به مانند سایر اموری که از خداوند متعال صادر می‌شود تحت مدیریت حکمت الهی قرار دارند و هر کجا که حکمتش اقتضاء کند انسان را به امداد غیبی یاری می‌کند.

 

راه محبوب شدن در بین مردم

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا(96- مریم سلام الله علیها)

بی تردید کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند، [خدای] رحمان به زودی برای آنان محبتی [در دل‌ها] قرار خواهد داد.

کلمه «وُدّ» و «مودّت» به معنای محبت است. این آیه شریفه وعده‌ای زیبا از ناحیه خدای متعال است به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح می‌کنند که به زودی محبت آن‌ها را در دل‌ها قرار می‌دهد. همان‌گونه که در آیه نمایان است این بشارت را مقید به قیدی نکرده است از این رو دلیلی ندارد که ما آن را منحصر در فرد خاصی کنیم و یا آن را مربوط به بهشت یا قلوب همه مردم در دنیا و یا مقید به قیود دیگری کنیم.(8)

به عبارت دیگر آیه مطلق است و پیامش این است هر کس اهل ایمان و انجام عمل صالح باشد خداوند محبت او را در دل دیگران انداخته و او بدون اینکه قدمی در این جهت برداشته باشد محبوب دیگران می‌شود.در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آ له آمده است: هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد به فرشته بزرگش جبرئیل می‌گوید من فلان کس را دوست دارم او را دوست بدار! جبرئیل هم او را دوست خواهد داشت. سپس در آسمان‌ها ندا می‌دهد که‌ای اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست دارد او را دوست بدارید! که به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست می‌دارند؛ آنگاه پذیرش این محبت در زمین نیز منعکس می‌شود.

و هنگامی که خداوند کسی را دشمن بدارد به جبرئیل می‌گوید من از او متنفرم، او را دشمن بدار! جبرئیل هم او را دشمن می‌دارد. سپس در میان اهل آسمان‌ها ندا می‌دهد که خداوند از او متنفر است او را دشمن دارید! همه اهل آسمان‌ها از او متنفر می‌شوند؛ آنگاه این تنفر در زمین نیز منعکس می‌شود.(9)

روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آ له آمده است: هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد به فرشته بزرگش جبرئیل می‌گوید من فلان کس را دوست دارم او را دوست بدار! جبرئیل هم او را دوست خواهد داشت. سپس در آسمان‌ها ندا می‌دهد که‌ای اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست دارد او را دوست بدارید! که به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست می‌دارند؛ آنگاه پذیرش این محبت در زمین نیز منعکس می‌شود.

اصلی‌ترین عامل سختی‌های آزار دهنده

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعَا  بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ  فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنیّ‌ِ هُدًی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَ لَا یَشْقَی(123)وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحَْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَی(124- طه)

خداوند متعال به آدم و حوا فرمود: از بهشت به سوی زمین فرود آیید که برخی از شما دشمن برخی دیگرند. زین پس هرگاه از سوی من هدایتی به شما رسید، اگر کسی از هدایتم پیروی کند، نه گمراه می‌شود و نه به مشقت و رنج می‌افتد و اگر کسی از هدایت من که سبب یاد نمودن من در همه امور است، روی بگرداند برای او زندگی تنگ و سختی خواهد بود و روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم.

از این فراز شریف چند مطلب فهمیده می‌شود:

1. اگر کسی از هدایتگران الهی که انسان را به سوی خدا و آن کمال مطلق هدایت می‌کنند پیروی کند؛ نه گمراه می‌شود و نه به مشقت و رنج می‌افتد.

2. اینکه به طور مطلق فرموده «گمراه و شقی نمی‌شود» می‌رساند که هم ضلالت و شقاوت دنیایی از او نفی شده هم آخرتی.

3. به جای اینکه بفرماید «و من لم یتبع هدای؛ و هر که هدایت مرا پیروی نکند» فرمود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی» تا به علت حکم اشاره کند و معلوم شود که علت تنگی معیشت در دنیا و کوری در روز قیامت، فراموش کردن خدا و اعراض از یاد او است.(10) ‌

در چند قدمی آرامش....

4. آرامش غیر از آسایش است. آسایش راحتی تن است و آرامش راحتی جان. پیام آیه ناظر به سلب آرامش در صورت غفلت از یاد خداست؛ چون بسیارند کسانی که از یاد خدا اعراض کرده‌اند؛ اما غرق در ثروت و امکانات و آسایشند؛ ولی همان‌طور که می‌بینیم و آیه به آن اشاره دارد این افراد از آن آرامش روحی «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ »(11) بهره‌ای ندارند.

5. اصولاً تنگی زندگی بیشتر به خاطر کمبودهای معنوی و نبودن غنای روحی است، دلیل آن هم عدم اطمینان به آینده و ترس از نابود شدن امکانات موجود و وابستگی بیش از حد به جهان ماده است؛ ولی آن کس که به خدا ایمان دارد و دل به ذات پاک او بسته، از همه این نگرانی‌ها در امان است.(12)

 

پی نوشت ها :

 

(1) آیه 77 سوره کهف

(2) ر.ک به نمونه ج12 ص504

(3) تفسیر نورالثقلبن ج3 ص291

(4) المیزان ج13 ص399

(5) همان

(6) برگرفته از المیزان ج14 ص43

(7) آیه 42 سوره آل عمران

(8) المیزان ج 14 ص113

(9)  به نقل از نمونه ج13 ص146

(10) ر.ک به المیزان ج14 ص224

(11) آیه 28 سوره رعد

(12) نمونه ج13 ص328



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء پانزدهم قرآن کریم

معرفی براداران شیطان

 


 

در سالروز میلاد با سعادت امام حسن مجتبی علیه السلام پانزدهمین جزء از قرآن کریم را گشوده و با بحث در برخی آیات آن به نمی از دریای معارف آن اشاراتی می کنیم. امید است تا در کنار انس لفظی روزانه با این کتاب از این رهگذر جان به معارفش نورانی تر کنیم.

 


 

قرآن مجید
ثمره بدیها و خوبی ها، فقط و فقط دامنگیر خودمان می شود

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكمُ‏ْ  وَ إِنْ أَسَأْتمُ‏ْ (7- اسراء)

اگر نیكى كنید، به خود نیكى كرده‏اید و اگر بدى هم كنید، باز به خود بد كرده‏اید.

علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه می نویسد: «لام» در«لانفسكم» و نیز در «فلها»، لام اختصاص است یعنى: خوبی و بدی شما مختص به خود شما است، بدون اینكه چیزی از آن به دیگران بچسبد، و این خود قانون در حال اجرای خداست كه اثر و تبعات عمل هر كسى را- چه خوب و چه بد- به خود او برمى‏گرداند.(1) و این همان معنایی است که در قرآن به دفعات و با تعابیر گوناگون آمده است که «اثر هر عمل- چه خوب و چه بد- به صاحبش برمى‏گردد»

 

دوام وضعیت فعلی بسته به عملکرد شماست

إِنْ عُدتمُ‏ْ عُدْنَا (8- اسراء)

اگر شما برگردید ما هم بر می گردیم.

درباره کسی که فقط دنیا می خواهد می فرماید: كسانى كه تنها هدفشان همین زندگى زودگذر دنیاى مادى باشد، ما آن مقدار را كه بخواهیم و به هر كس که صلاح بدانیم در همین زندگى زودگذر مى‏دهیم؛ سپس جهنم را براى او قرار خواهیم داد كه در آتش آن مى‏سوزد در حالى كه مورد سرزنش و دورى از رحمت خدا است

این فراز در واقع هشدار به کسانی است که پس از مدتها سرکشی و تحمل عذابهای الهی به راه راست برگشته و از رحمت حق برخوردار گشته اند. در این خطاب تهدید می شوند که اگر دوباره به همان وضعیت سابق باز گردند خدا نیز دست از عنایت خود کشیده و به مانند گذشته با آنها رفتار خواهد کرد.(2)

اما می توان از این جمله به یک قانون کلی تر هم دست یافت و آن اینکه هر ملت و جمعیتی که تغییر رویه دهند چه به سمت ارزشهای دینی و چه به سمت رذایل نفسانی خداوند نیز نسبت به آنها تغییر رویه می دهد.(3) اگر نور به ظلمت روند خدا نیز رحمت و عنایت خاصه خود را به روی آنها قطع کرده و با غضب و عذاب با آنها برخورد می کند و اگر از ظلمت خارج و وارد نور شوند عذاب خود را از آنها رفع و درهای رحمتش را به روی آنها می گشاید.(4)

 

پاسخ خدا به کسی که دنیا می خواهد و کسی که به دنبال آخرت است

كلاًُّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ  وَ مَا كاَنَ عَطَاءُ رَبِّكَ محَْظُورًا(20- اسراء)

ما به هر دو گروه از لطف پروردگارت عطا مى‏كنیم زیرا هیچ كس از بخشش پروردگارت محروم نیست.

بر اساس این آیه خداوند به هر دو گروه کمک می کند منتهی روش کار در اجابت آنها متفاوت است.

قرآن مجید کودک

درباره کسی که فقط دنیا می خواهد می فرماید: كسانى كه تنها هدفشان همین زندگى زودگذر دنیاى مادى باشد، ما آن مقدار را كه بخواهیم و به هر كس که صلاح بدانیم در همین زندگى زودگذر مى‏دهیم؛ سپس جهنم را براى او قرار خواهیم داد كه در آتش آن مى‏سوزد در حالى كه مورد سرزنش و دورى از رحمت خدا است.‏(5)

دو قید در خصوص این گروه وجود دارد که قابل توجه است: «مَا نَشَاء»؛ آن مقداری که ما می خواهیم؛ نه آن مقداری که او می خواهد و «لِمَن نُّرِید»؛ آنهایی که ما می خواهیم؛ نه هر کس که می خواهد. بنابراین همه دنیاپرستان به خواستشان نخواهند رسید و آنها هم که می رسند تنها به مقداری از آن دست پیدا خواهند کرد و بعد از آن هم که جهنم در انتظار آنهاست.

و درباره کسی که در پی امنیت و رفاه در آخرت است می فرماید: كسى كه آخرت را طلب کند و سعى و كوشش خود را در این راه به كار بندد، در حالى كه به این راه و هدفش ایمان داشته باشد، این سعى و تلاش او مورد قبول الهى خواهد بود.(6) بنابر این کسی که با ایمان قلبی و تلاش عملی در پی کسب سعادت اخروی باشد خداوند متعال از این تلاش او قدردانی کرده و بهشت را نصیبش می کند.(7)

 

وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا(26)إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كاَنُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ كاَنَ الشَّیْطَنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا(27- اسراء)

چه کسانی برادران شیطانند؟

 

هیچ‏گونه اسراف و ریخت و پاشی مكن. بى‏تردید اسراف كنندگان و ولخرجان، برادران شیاطین‏اند، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.

شیطان ابتدا وسوسه کرده و به گناه دعوت می کند. پس از آنکه فرد اولین قدم را برداشت و خود را به آن آلود، وسوسه های بعدی سریعتر و راحتتر در او اثر می کند. هر چه انجام گناه ساده تر و سریعتر شود نشان از آن دارد که شیطان بهتر و بیشتر بر او تسلط یافته و به تعبیری بهتر سوار شده و افسار نفس را به دست گرفته است

«تبذیر» در اصل از ریشه «بذر» و به معنى پاشیدن دانه مى‏آید، منتهی این كلمه مخصوص مواردى است كه انسان اموال خود را به صورت غیر منطقى، مصرف مى‏كند که معادل آن در فارسى «ریخت‏وپاش» است. به تعبیر دیگر تبذیر آن است كه مال در غیر موردش مصرف شود هر چند كم باشد، و اگر در موردش صرف شود تبذیر نیست هر چند زیاد باشد.(8)

در آیه بعد مبذرین را برادران شیاطین خواند که این برای آن است که  آنها نیز نعمتهایی را که خدا داد، كفران مى‏كنند و در غیر محلش، صرف مى‏نمایند.

تعبیر به «اخوان؛ برادران» یا برای آن است كه اعمالشان همردیف و هماهنگ اعمال شیاطین است؛ همچون برادرانى كه یكسان عمل مى‏كنند و یا به دلیل آن است كه در دوزخ همنشین شیطان اند.(9)

 

چرا برخی نمی توانند گناه را ترک کنند؟

قَالَ أَ رَءَیْتَكَ هَاذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلىَ‏َّ لَئنِ‏ْ أَخَّرْتَنِ إِلىَ‏ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا(62- اسراء)

شیطان گفت: اگر تا روز قیامت به من مهلت دهی تمام فرزندان این کسی که بر من مقدم داشتی را افسار می زنم؛ مگر عده کمی.

گناه زنجیر

اصل كلمه «احتناک» از «حنك» است. وقتى گفته مى‏شود:«حنك الدابة بحبلها» معنایش این است كه ریسمانى به گردن حیوان بست و او را كشید. خود «احتناك» هم به معناى افسار كردن است.(10)

شیطان ابتدا وسوسه کرده و به گناه دعوت می کند. پس از آنکه فرد اولین قدم را برداشت و خود را به آن آلود، وسوسه های بعدی سریعتر و راحتتر در او اثر می کند. هر چه انجام گناه ساده تر و سریعتر شود نشان از آن دارد که شیطان بهتر و بیشتر بر او تسلط یافته و به تعبیری بهتر سوار شده و افسار نفس را به دست گرفته است. از این به بعد او می برد هر جا که خاطرخواه اوست و این افسار به دهان یا گردن هم می رود هر جا که او می کشد. چنین کسی به عیان مشاهده می کند که تلاشهای سطحی او برای ترک گناه سودی ندارد و با کوچکترین حرکتی که شیطان به افسار می دهد او با سرعت به سمت گناه رفته و آن را مرتکب می شود.

چاره رهایی از این اسارت، توبه ای حقیقی و تلاش جدی در سایه توکل به خدا و توسل به اولیای اوست.

 

قرآن با دو تاثیر متضاد

وَ نُنزَِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ  وَ لَا یَزِیدُ الظَّلِمِینَ إِلَّا خَسَارًا(82- اسراء)

ما قرآن را نازل مى‏كنیم كه مایه شفاء و رحمت مؤمنان است‏؛ ولى ستمگران، جز خسران و زیان بیشتر، چیزى بر آنها نمى‏افزاید.

اگر قرآن را شفا نامیده با اینكه شفا باید حتما مسبوق به مرضى باشد، خود این معنا را می رساند كه دلهاى بشر حالاتى دارد كه اگر قرآن را با آن مقایسه كنیم خواهیم دید كه همان نسبتى را دارد كه یك داروى معالج با مرض دارد.

از اینجا روشن می شود كه انسان، همانطور كه سلامتى و بیماری جسمى دارد، سلامتى و بیمارى روحى هم دارد و همانطور كه اختلال در نظام جسمى او باعث مى‏شود كه دچار مرضهایى جسمى گردد، اختلال در نظام روحی او نیز باعث مى‏شود به انواع بیماریهاى روحى مبتلا شود(11) و همانطور كه براى مرضهاى جسمیش دارویی وجود دارد، براى مرضهاى روحیش نیز دارویی هست.(12)

اگر قرآن را شفا نامیده با اینكه شفا باید حتما مسبوق به مرضى باشد، خود این معنا را می رساند كه دلهاى بشر حالاتى دارد كه اگر قرآن را با آن مقایسه كنیم خواهیم دید كه همان نسبتى را دارد كه یك داروى معالج با مرض دارد

قرآن کریم همان نسخه شفابخش است که داروی تمام مرضهای روحی را ارئه می کند؛ البته این نسخه، برای مومنین که به آن ایمان دارند و پذیرای آن هستند نافع است و شفادهنده ولی برای غیر مومنین که آن را باور ندارند و پذیرای آن نیستند نه تنها شفادهنده نیست؛ بلکه بر درد و آلام درونی آنها می افزاید. باید توجه داشت که علت این افزایش درد، قرآن نیست بلکه آن مرض درونی آنهاست که چون دارو را نمی پذیرد واکنش های دردآور بیشتری از خود نشان می دهد.

 

پی نوشت ها:

(1) المیزان ج13 ص41

(2) ر.ک به المیزان ج13 ص42

(3) ر.ک به نمونه ج12 ص27

(4) آیه 96 سوره اعراف

(5) آیه 18 سوره اسراء

(6) آیه 19 سوره اسراء

(7) ر.ک به نمونه ج12 ص63-65

(8) نمونه ج12 ص86

(9) همان ص88

(10) المیزان ج13 ص145

(11) در آیات و روایات معمولا با تعبیر «مرض قلب» از این بیماریها یاد شده است. مانند: آیات60 سوره احزاب و 31 سوره مدثر

(12) المیزان ج13 ص182-183



یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء چهاردهم قرآن

تنها گروهی که از رحمت خدا ناامیدند!

 

 


 

 

 

آنچه در ادامه می‌آید چهاردهمین قسمت از درس‌های معرفتی قرآن کریم است که به صورت جزء جزء همگام با ایام مبارک ماه رمضان تهیه و به میهمانان این ماه خدا تقدیم می‌شود. در این بخش آیاتی از جزء چهارهم قرآن کریم را مطرح و به بیان گوشه‌هایی از معارف آن می‌پردازیم.

 


 

 

قرآن کریم مجید
منابع اصلی هر چیز نزد خداست

وَ إِن مِّن شیَ‌ْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ(21- حجر)

هیچ چیز در جهان وجود ندارد، مگر آنکه منابع آن نزد ماست‌ و ما آن را جز به اندازه معین نازل نمی‌کنیم.

بنا بر این آیه چنان نیست که قدرت خداوند محدود باشد، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد اوست، و او توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان را دارد، ولی همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزی‌ها نیز به مقدار حساب شده‌ای از طرف خدا نازل می‌گردد.(1)

 

یک داستان جالب و درس آموز

روزی معاویه لعنة الله علیه در توجیه ظلم و زراندوزی خود و ساکت کردن اعتراض‌های مردمی دست به تحریف معنوی قرآن زد و گفت: مردم! مگر شما حقانیت کتاب خدا را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس این آیه را در آن بخوانید که فرمود وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. بعد ادامه داد: مگر شما حق بودن این آیه را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس چرا به دارایی من معترضید؟

منظور معاویه از این حرف این بود که بر اساس این آیه خدا به شما آن مقدار داده و به من هم این قدر عنایت کرده است؛ شما که مسلمانید و قرآن را قبول دارید پس چرا به زر اندوزی و ثروت من اعتراض می‌کنید و از فقر خود گله مندید؟

همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزی‌ها نیز به مقدار حساب شده‌ای از طرف خدا نازل می‌گردد

 

 

این حیله و تفسیر به رای معاویه کارگر افتاد و مردم ساکت شدند. او سرخوش از این نیرنگ کارساز خود بود که ناگهان «احنف» از بین جمعیت قد علم کرد و گفت: معاویه! ما آیه را قبول داریم و در آن سخنی نیست. دعوای ما با تو هم بر سر خزائن الهی و مقدار نزول بر خلایق نیست؛ اعتراض ما به تو برای آن دسته ارزاقی است که خدا از خزانه غیبش برای ما نازل کرد و تو ظالمانه آن‌ها را غصب کرده و در انبارهایت ذخیره کردی.

 

در برابر این سخن اعتراض آمیز و کوبنده احنف، معاویه که دیگر حرفی برای گفتن نداشت؛ ساکت شد.(2)

 

کسانی که شیطان کاری با آن‌ها ندارد و کسانی که زیر سلطه اویند

قَالَ رَبّ‌ِ بمَِا أَغْوَیْتَنیِ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فیِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنهَُّمْ أَجْمَعِینَ(39)إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِینَ(40)قَالَ هذَا صِرَاطٌ عَلیَ‌َّ مُسْتَقِیمٌ(41)إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیهِْمْ سُلْطَنٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ(42- حجر)

اگر کسی شخصاً و به سوء اختیار خود به دنبال شیطان افتاد و از او پیروی کرد شیطان به او افسار زده و بر او تسلط می‌یابد

 

 

ابلیس به خدا عرض کرد: پروردگارا حال که مرا [به دلیل سجده نکردنم بر آدم از رحمتت دور و] به کیفر گمراهی محکوم کردی من نیز برای آنکه بشر را گمراه کنم فساد را در نظرش زیبا جلوه داده و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت؛ مگر آن بندگانی که خالص شده تو هستند. خدا فرمود: این سنت و راه راستی است بر عهده‌ی من‌ که تو هیچ‌گونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری مگر گمراهانی که شخصاً بخواهند از تو پیروی کنند.

 

از این آیات چند مطلب فهمیده می‌شود:

اول اینکه مُخلَصین در مقامی به سر می‌برند که شیطان چون در آن راه ندارد امکان وسوسه و گمراه کردن آن‌ها نیز برایش وجود ندارد.

دوم اینکه تمام انسان‌ها بندگان خدا و تحت حمایت او از گزند شیطان در امانند هر چند دچار وسوسه‌های اغواگرانه شیطان می‌شوند اما این‌طور نیست که او کاملاً دستش باز باشد و هر کاری که خواست بکند؛ نهایت کاری که او می‌تواند بکند وسوسه و دعوت است.

سوم اینکه اگر کسی شخصاً و به سوء اختیار خود به دنبال شیطان افتاد و از او پیروی کرد شیطان به او افسار زده و بر او تسلط می‌یابد.(3)

 

مخلَصین چه کسانی هستند؟

مخلصین کسانی هستند که ابتدا ایشان خود را برای خدا خالص کردند آنگاه خدا هم آنان را برای خود خالص گردانید؛ یعنی غیر خدا کسی در آن‌ها سهم و نصیبی ندارد و در دل‌هایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند و هر چه هم که شیطان از کیدها و وسوسه‌های خود را در دل آنان بیفکند همان وساوس سبب یاد خدا می‌شوند و همان‌ها که دیگران را از خدا دور می‌سازد ایشان را به خدا نزدیک می‌کند.(4)

 

تنها گروهی که از رحمت پروردگار نا امیدند

وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ(56- حجر)

چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می‌شود؟!

مخلصین کسانی هستند که ابتدا ایشان خود را برای خدا خالص کردند آنگاه خدا هم آنان را برای خود خالص گردانید؛ یعنی غیر خدا کسی در آن‌ها سهم و نصیبی ندارد و در دل‌هایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند

 

 

آیه چنین می‌فهماند که یأس از رحمت پروردگار ویژگی خاص گمراهان است.(5) زیرا گمراهان، خدا را به درستی نشناخته‌اند و پی به قدرت بی‌پایانش نبرده‌اند؛ خدایی که از ذره‌ای خاک، انسانی چنین شگرف می‌آفریند و از نطفه‌ای ناچیز، فرزندی برومند به وجود می‌آورد؛ درخت خشکیده خرما به فرمانش به بار می‌نشیند و آتش سوزانی را به گلستانی تبدیل می‌کند، چه کسی می‌تواند در قدرت چنین پروردگاری شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!(6)

 

 

اگر خدا نمی‌خواست ما این کار را نمی‌کردیم!!

وَ قَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شیَ‌ْءٍ نحَّْنُ وَ لَا ءَابَاؤُنَا (35- نحل)

مشرکان گفتند: اگر خدا می‌خواست، نه ما و نه پدرانمان کسی را جز او بندگی نمی‌کردیم.

این سخن اندیشمندان ضد دینی در برابر دعوت به یکتاپرستی و دین داری بود که بر زبان می‌راندند. در یک تقسیم بندی کلی مشرکان در مقام توجیه اعمال ضد دینی که انجام می‌دادند به دو گروه عمده تقسیم می‌شدند: یکی توده درس نخوانده و عادی آن‌ها بود که در دفاع از عقاید و اعمال خود به تقلید از نیاکان و سنت‌های باستانی تمسک می‌جستند.(7) دسته دوم علما و اندیشمندان آن‌ها بودند که به گمان خود با این منطق و استدلال علمی از بت پرستی و سایر انحرافات عملی و عقیدتی رایج در بینشان دفاع می‌کردند.

یأس از رحمت پروردگار ویژگی خاص گمراهان است

 

 

آن‌ها می‌گفتند: اگر خدا راضی به این کارها و باورهای ما نبود با قدرتی که دارد جلوی ما را می‌گرفت و ما را از آن‌ها باز می‌داشت اما همین‌که مانع ما نشده و ما آزادانه به آن مشغولیم این خود بهترین دلیل است بر اینکه خداوند از اعمال و عقاید ما رضایت کامل دارد و این امور جایز است.

 

این شبهه که از آن برای تایید هر انحراف در هر زمانی استفاده می‌شود امروز هم با ادبیات روز در بین عده‌ای رواج دارد و منتشر می‌شود.

 

پاسخ به این شبهه

این سخن وقتی درست است که تنها اراده تکوینی خدا در عالم جریان داشته باشد و بس که اگر چیزی را خواست در همان لحظه ایجاد شود(8) و اگر نخواست در همان لحظه نیست و نابود گردد. خداوند دو اراده دارد؛ اراده تشریعی و اراده تکوینی. آنان که به دام این شبهه عمداً یا سهوا گرفتار شده‌اند از اراده تشریعی یا همان خواست در پس قانون خدا غفلت کرده‌اند.

خدا با قانونی که وضع کرده و آن را توسط فرستادگانش به مردم ابلاغ کرده است از مردم خواسته تا عقاید صحیح و اعمال صالح داشته باشند و از همین طریق به آن‌ها اجازه نداده که در مسیر انحراف افتاده و راه هلاکت را طی کنند(9) و به اراده تکوینی دست آن‌ها را باز گشته تا با اختیار خود راه درست را از نادرست برگزیده و در آن حرکت کنند.

قرآن کریم مجید

پس خداوند آن‌ها را منع کرده ولی با بیان قانون؛ نه با زور و سلب اختیار و اگر انتظار دارند که خدا دست هر تبهکار و فکر هر منحرفی را به اجبار گرفته و به راه راست هدایت کند بدانند که هر چند این کار ممکن است اما چون با فلسفه تکامل اختیاری انسان ناسازگار است خدا این کار را نخواهد کرد.(10)

 

دلیل قرآنی تقیه‌ای که عقل انسان به آن حکم می‌کند

مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‌ُّ  بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(106- نحل)

هر کس پس از ایمانش، به خدا کافر شود جزایش دوزخ است؛ جز کسی که تحت فشار واقع‌ شده ولی دلش به ایمان محکم است. آری کسانی که سینه خود را برای قبول کفر گشوده‌اند، بدانند که خشم پروردگار شامل حال آنهاست و برای ایشان عذاب بزرگی خواهد بود.

این آیه شریفه در واقع به دو گروه از کسانی اشاره می‌کند که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش می‌گیرند. گروه اول کسانی‌اند که در چنگال دشمنان بی‌منطق گرفتار می‌شوند و تحت فشار، شکنجه و یا تهدید آن‌ها از اسلام اعلام بیزاری و نسبت به کفر اعلام وفاداری می‌کنند؛ در حالی که آنچه می‌گویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان می‌باشد. این گروه مسلماً مورد عفوند؛ بلکه اصلاً گناهی از آن‌ها سر نزده است.

حکم مرتد زن با مرد و نیز مرتد ملی و فطری با هم یکسان نیست که برای اطلاع بیشتر از جزئیات این احکام لازم است تا به کتاب‌های فقهی مراجعه شود

گروه دوم کسانی هستند که به راستی دریچه‌های قلب خود را به روی کفر و بی ایمانی می‌گشایند و مسیر عقیدتی خود را به کلی عوض می‌کنند، این‌ها هم گرفتار غضب خدا و عذاب عظیم او می‌شوند.(11)

 

 

دو نکته

1. این آیه دلیل قرآنی همان « تقیه» ای است که برای حفظ جان و ذخیره کردن نیروها برای خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.(12)

2. در اسلام مرتد دارای احکام سنگینی است که در این آیه شریفه با عبارت‌های «غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ» و «لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» به آن اشاره شده است. حکم مرتد زن با مرد و نیز مرتد ملی و فطری با هم یکسان نیست که برای اطلاع بیشتر از جزئیات این احکام لازم است تا به کتاب‌های فقهی مراجعه شود.

 

پی نوشت ها :

(1)  ر.ک به نمونه ج11 ص57

(2)  الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج 4، ص96

(3)  آیه 62 سوره اسراء

(4)  المیزان ج12 ص165

(5)  المیزان ج12 ص181

(6)  نمونه ج11 ص101-102

(7)  آیه 170 سوره بقره

(8)  آیه 40 سوره نحل

(9)  در حقیقت آیه بعد که درباره بعثت و محتوای دعوت پیامبران ع است و اشاره ای به عاقبت معاندان دارد؛ پاسخی به شبهه آنهاست.

(10)  آیه 107 سوره انعام و آیه 93 سوره نحل

(11)  ر.ک به نمونه ج11 ص419

(12)  همان



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء هشتم قرآن کریم

 


 

 

در هشتمین قسمت از سلسله بحثهای تفسیری که برای انس معنایی با قرآن کریم تدوین می شود این بار جزء هشتم قرآن را گشوده و به فرازهایی از آیات آن می پردازیم تا ضمن بیان نکاتی در هر فراز، جان را به نور کلام حق منور کنیم.

 


 

 

قرآن کریم
گر طالب هدایتی از اکثریت پیروی نکن

وَ إِن تُطِعْ أَكْثرََ مَن فىِ الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یخَْرُصُونَ(116- انعام)

در این آیه خداوند به پیامبرش به عنوان مخاطب خاص و به همه مردم به عنوان مخاطب عام هشدار می دهد که اگر به دنبال اکثریت بیفتند از مسیر هدایت و بندگی خدا خارج شده و گمراه می شوند. آنگاه علت را هم اینگونه بیان می کند که اکثر مردم بر اساس علم و حقیقت عمل نکرده و سخن نمی گویند ملاک کار بیشتر مردم بر حدس و گمان استوار است در حالی که یافتن جاده سعادت و حرکت در آن نیاز به علم حقیقی دارد که آن در مکتب وحی و عقل سلیم (عقل و نقل) یافت می شود و بس.(1)

 

از ترس نداری، فرزندان خود را سقط نکنید!

وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ  نحَّْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِیَّاهُمْ (151- انعام)

پیام آیه روشن است خداوند متعال در این آیه کسانی را که از ترس فقر و نداری به فکر کشتن فرزندان خود می افتند را مخاطب قرار داده و آنها را از این کار نهی کرده است و چون هر انحراف عملی ریشه در انحراف فکری دارد از این رو سخنی گفته تا اندیشه آنها را اصلاح کند. فرموده است: شما که نگران رزق و روزیتان هستید بدانید که رزق تمام مخلوقات به دست ماست. ما هستیم که شما و فرزندانتان را روزی می دهیم پس دیگر نگران چه هستید؟

شاید به ذهن بیاید که این آیه امروز، مخاطبی ندارد؛ زیرا در دنیای علم و تمدن بشری دیگر کسی پیدا نمی شود که بخواهد فرزند خود را آن هم برای نان و آبی به قتل برساند؛ اما این سخن با واقعیت جامعه در تضاد است و هشدار قرآن همچنان مخاطبان فراوانی دارد. کم نیستند کسانی که از ترس خرج و مخارج آینده تصمیم به سقط کودکان بی گناهی می گیرند(2) که هنوز چشم به جهان نگشوده اند، قلب کوچکشان در عشق به زندگی در حال طپیدن است. آیا این عده که متاسفانه عده شان کم هم نیست مخاطب آیه نیستند؟

از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که حضرت مرتب می فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»(7)؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود

ایمان لازم است؛ اما کافی نیست

 یَوْمَ یَأْتىِ بَعْضُ ءَایَاتِ رَبِّكَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانهَُا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فىِ إِیمَانهَِا خَیرًْا  قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ(158- انعام)

لحظه ای که مرگ(3) یا عذاب قطعی(4) فرا می رسد کسی که تا کنون ایمان نیاورده در این شرایط هولناک ناگهان برگشته و ادعای ایمان می کند پیام آیه این است که چنین ایمانی که از سر اختیار نیست و از روی ناچاریست سودی به حال صاحبش ندارد و نیز اگر قبلا ایمان آورده ولی تا این زمان عمل صالحی از او سر نزده است چنین ایمانی هم نمی تواند دردی از او دوا کرده و مایه نجاتش از جهنم شوند.

نکته مهمی که در آیه وجود دارد این است که ایمان در روز ظهور آیات الهی (وقوع عذاب و یا موقع مرگ) وقتى مفید است كه آدمى در دنیا و قبل از ظهور آیات نیز به اختیار ایمان آورده و دستورهاى خداوند را عملى كرده باشد؛ ولی كسى كه در دنیا ایمان نیاورده و یا اگر آورده در پرتو ایمانش خیرى كسب نكرده و عمل صالحى انجام نداده و در عوض سرگرم گناهان بوده؛ چنین كسى ایمانش كه ایمان اضطرارى است در وقت وقوع عذاب و یا در موقع مرگ سودى به حالش نمى‏دهد.(5)

قرآن
بیچاره کسی که ده تایی های او بر یکی هایش بچربد

مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ فَلَهُ عَشرُْ أَمْثَالِهَا  وَ مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ(160- انعام)

این آیه به یكى از منت‏هاى خداوند كه بر بندگان خود نهاده اشاره مى‏كند و آن این است كه: خداوند عمل نیك را ده برابر پاداش مى‏دهد و عمل زشت و گناهان را جز به مثل، کیفر نمی دهد و اینکه در پایان می فرماید به کسی ظلم نمی شود معنایش این است که از پاداش عملی نمى‏كاهد و كیفر گناهی را بیشتر از آنچه باید نمى‏دهد.(6)

در ارتباط با این آیه شریفه سخنی گهربار؛ اما تکان دهنده از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که حضرت مرتب می فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»(7)؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.

«وسوسه» یعنی دعوت كردن به کاری با صدایی آهسته و آرام؛ «موارات» هم یعنی پوشاندن چیزی با قرار دادن آن در پس پرده؛ «سوآت» هم جمع «سوأة» به معناى عضوى است كه آدمى از برهنه كردن و اظهار آن شرم ‏دارد

امتیازات اجتماعی برای آزمون و امتحان است

وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَئفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِّیَبْلُوَكُمْ فىِ مَا ءَاتَئكم (165- انعام)

اوست كسى كه شما را در زمین، جانشینان [نسل‏هاى گذشته‏] قرار داد و بعضى از شما را نسبت به بعضی دیگر از جهت مادی و معنوی چند پله بالاتر برد تا شما را به آنچه عنایت فرموده، امتحان كند.

بی شک اختلافات طبقاتی که زاییده استعمار و استثمار و اشكال مختلف بردگى و ظلمهاى آشكار و پنهان است را نمی توان به حساب دستگاه آفرینش گذارد و دلیلى هم ندارد كه از وجود اینگونه اختلافات بى‏جهت دفاع كنیم. در عین حال نمى‏توان انكار كرد كه هر قدر اصول عدالت در جامعه انسانى نیز رعایت شود باز همه انسانها از نظر استعداد و هوش و فكر و انواع ذوقها و سلیقه‏ها و حتى از نظر ساختمان جسمانى یكسان نخواهند بود. نکته اینجاست که قرآن مى‏گوید این تفاوتها وسیله آزمایش شما است‏ با آن برتریهایی که خدا به شما داده است؛ نه دستمایه ای برای فخرفروشی و تحقیر دیگران.(8)

 

هدف شیطان بی آبرو کردن بشر است

فَوَسْوَسَ لهَُمَا الشَّیْطَنُ لِیُبْدِىَ لهَُمَا مَا وُرِىَ عَنهُْمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا (20- اعراف)

«وسوسه» یعنی دعوت كردن به کاری با صدایی آهسته و آرام؛ «موارات» هم یعنی پوشاندن چیزی با قرار دادن آن در پس پرده؛ «سوآت» هم جمع «سوأة» به معناى عضوى است كه آدمى از برهنه كردن و اظهار آن شرم ‏دارد.(9)

بر اساس این آیه تمام تلاش شیطان در مصاف با آدم و حوا علیهماالسلام برای این بود که آنها را خلع لباس کرده و بی آبرو کند. این نکته ایست مهم برای تمام بشر که شیطان و سپاهش هر چه می کنند و ترفندی به کار می بندد از وسوسه های عملی و القاء شبهات علمی همه و همه برای این است که حیثیت اجتماعی او را لکه دار کنند و او را در دنیا و آخرت بی آبرو کنند.(10)

بنا بر دستور این آیه هر کس در هر پست و مقام و وظیفه و شغلی که قرار دارد حق ندارد ذره ای از ادای حقوق افرادی که با او طرف حساب هستند بکاهد و در عمل کم بگذارد. استادی که دانشجو دارد؛ کارمندی که ارباب رجوع دارد؛ مغازه داری که مشتری دارد؛ مدیری که کارمند دارد؛ همه و همه باید نسبت به دیگرانی که حقی بر عهده ما دارند نهایت دقت را به خرج دهیم تا مبادا ذره ای از حق آنها شود

در آداب دعا «نعره زدن» نیست

ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً  إِنَّهُ لَا یحُِبُّ الْمُعْتَدِینَ(55- اعراف)

«تضرع» به معناى اظهار ضعف و ذلت است. «خفیة» هم به معناى پنهانى و پوشیده داشتن است‏.(11) این آیه که بیانگر ادب دعاست دستور می دهد که دعا با حالت تضرع و به دور از سر و صدا و فریاد باشد.(12) در پایان آیه هم به شکل کنایه، کسانی را که این ادب را رعایت نکنند «المعتدین؛ تجاورزگران از حدود» خوانده که مراد از حد در اینجا حد و ادب دعاست.

 

در هر کاری که هستید، برای مردم کم نگذارید

وَ لَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ (85- اعراف)

معنای این فراز این است که «از حقوق مردم چیزى كم نگذارید». هر چند این فراز در بین احکام خرید و فروش و دقت در ترازو و پیمانه است؛ اما پیام آن منحصر در تجارت نشده و تمام روابط اجتماعی و حتی بین الملل را زیر گستره خود می گیرد.(13) بنا بر دستور این آیه هر کس در هر پست و مقام و وظیفه و شغلی که قرار دارد حق ندارد ذره ای از ادای حقوق افرادی که با او طرف حساب هستند بکاهد و در عمل کم بگذارد. استادی که دانشجو دارد؛ کارمندی که ارباب رجوع دارد؛ مغازه داری که مشتری دارد؛ مدیری که کارمند دارد؛ همه و همه باید نسبت به دیگرانی که حقی بر عهده ما دارند نهایت دقت را به خرج دهیم تا مبادا ذره ای از حق آنها شود.

 

پی نوشت ها:

1) ر.ک به المیزان ج7 ص330

2) ر.ک به نمونه ج6 ص34

3) المیزان ج7 ص387

4) همان

5) همان ص 388

6) المیزان ج7 ص390

7) شیخ صدوق، معانی الأخبار، یك جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1361 هجرى شمس، ص248

8) نمونه ج6 ص70-71

9) المیزان ج8 ص34

10) فرازهایی که قرآن، سخن از «خزی؛ بی آبرویی و رسوایی» در دنیا آخرت می گوید می تواند ناظر به همین نکته باشد. مانند آیه 85 سوره بقره و آیه 27 سوره نحل

11) المیزان ج8 ص159

12) المیزان وجه دیگری را هم ذکر می کند ولی نظر برگزیده حضرت آیت الله جوادی همین نظر است که ذکر شد.

13) نظر حضرت آیت الله جوادی آملی که در جلسات تفسیرشان بیان کرده اند.



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء هفتم قرآن کریم

 

 


 

 

هفتمین قسمت از سلسله مباحث قرآنی را که به مناسبت ماه مبارک رمضان و برای انس معنایی در کنار انس لفظی با این کتاب آسمانی تدوین شده است را به میهمانان ماه خدا تقدیم می‌کنیم. این بخش به مباحث و معارفی از جزء هفتم قرآن کریم می‌پردازد.

 


 

قرآن
دشمن‌ترین مردم با مؤمنین

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشرَْکُواْ (82- مائده)

گر چه خطاب در این آیه متوجه شخص رسول اللَّه صلی الله علیه و آله است، لیکن آیه شریفه در مقام بیان قانون و ضابطه‌ای کلی برای عموم جامعه اسلامی است (1)؛ آن قانون همیشه جاری این است که در بین سه گروه مشرک، یهودی و مسیحی، رابطه مسیحیان با اسلام از نظر پذیرش و احترام به قوانین مسلمین بهتر از دو گروه دیگر بوده است. آنچه تاریخ همواره از جانب یهود و مشرکین شاهد آن بوده، سرسختی در پذیرش، بغض و کینه و خیانتی است که آن‌ها در برابر اسلام روا داشته‌اند. (2) البته این بدان معنا نیست که تمام یهودیان و یا مشرکین این‌گونه اند.

آنچه در جهان امروز رخ می‌دهد نیز شاهد و گواه محکمی بر صدق این آیه است زیرا بر کسی پوشیده نیست که در حال حاضر هم دشمن درجه یک اسلام و مسلمین یهود و صهیونیست بین‌الملل است؛ یهودی که شبانه روز در تلاش برای ضربه زدن به اسلام با هدف محو آن از چیزی فروگذار نیست.سوال: این سرسختی در دشمنی را صهیونیستِ امروز، نسبت به کدام دسته از مسلمانان اعمال می‌کند؟ مسلمانان تابع حکام عرب یا مسلمانانی شعارشان شعار حسین بن علی علیه‌السلام است؟ فراموش نشود که آیه، ایمان کسانی را تأیید می‌کند که در این تقابل، مورد خشم و عداوت یهود و مشرکین هستند.

در بین سه گروه مشرک، یهودی و مسیحی، رابطه مسیحیان با اسلام از نظر پذیرش و احترام به قوانین مسلمین بهتر از دو گروه دیگر بوده است. آنچه تاریخ همواره از جانب یهود و مشرکین شاهد آن بوده، سرسختی در پذیرش، بغض و کینه و خیانتی است که آن‌ها در برابر اسلام روا داشته‌اند. (2) البته این بدان معنا نیست که تمام یهودیان و یا مشرکین این‌گونه اند

 

 

 

صحنه سازی برای امتحان

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشیَ‌ْءٍ مِّنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یخََافُهُ بِالْغَیْبِ  فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذَالِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ(94- مائده)

ای اهل ایمان! بی‌تردید خدا شما را به چیزی از شکار حیوانات در حالی که مُحرم هستید آزمایش می‌کند، آن هم با شکاری که به آسانی در دسترس و تیررس شماست تا خدا کسی را که در نهان از او می‌ترسد معلوم و مشخص نماید و هر که پس از این از حدود الهی تجاوز کند برای او عذابی دردناک است.

«بلاء» به معنای امتحان و آزمایش است و معنای خوف بالغیب این است که انسان از عذاب‌های دردناک اخروی با اینکه به وسیله حواس ظاهری‌اش نمی‌تواند آن‌ها را درک کند، بترسد آن هم به این دلیل که خدای متعال انسان را از آن‌ها بر حذر داشته است.

اراده الهی بر این تعلق گرفته که انسان موجودی مختار باشد و مدام بر سر دوراهی انتخاب قرار گیرد؛ «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْن» (3) که اگر با حسن استفاده از نعمت اختیار راه صحیح را به صورت غیر اجباری برگزید، پله‌های کمال و ترقی را یکی پس از دیگری طی کند و به مقام قرب الهی که هدف اوست نائل شود و اگر با سوء اختیار کج راهه را انتخاب کرد، به عواقب ناگوار راهی که خود آزادانه برگزید گرفتار آید.

«بلاء» به معنای امتحان و آزمایش است و معنای خوف بالغیب این است که انسان از عذاب‌های دردناک اخروی با اینکه به وسیله حواس ظاهری‌اش نمی‌تواند آن‌ها را درک کند، بترسد آن هم به این دلیل که خدای متعال انسان را از آن‌ها بر حذر داشته است

 

 

این کش و قوس‌های درونی که هر روز با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ همان آزمون‌های الهی هستند که عده‌ای در آن شاکرند و قبول و عده‌ای کفورند و مردود؛ «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (4) آنگاه به قبول شدگان وعده بهشت و رحمت داد و بر مردود شدگان آن وعید دوزخ و شدت. (5).

 

فراگیرترین آزمونی که خداوند متعال مدام آن را برگزار می‌کند آزمون عملی است که در آن ابتدا زمینه امتحان را فراهم می‌کند. به عنوان مثال وقتی که حاجیان در احرام را از شکار منع می‌کند به آهوان دستور می‌دهد که از بلندی‌های مکه و سینه کوه پایین بیایند و آنقدر نزدیک شوند که این منع شدگان بتوانند به راحتی آن‌ها را با نیزه و یا حتی با دست شکار کنند. یعنی از یک طرف منع می‌کند و از طرفی دیگر همان منع شده را می‌آورد در تیررس و دسترس ایشان قرار می‌دهد تا عیار ایمان مردم عیان شود.

این آیه نشان می‌دهد که خداوند متعال برای هر امر و نهیی بساط آزمون آن را هم فراهم می‌کند. اگر فرمود به نامحرم نگاه نکنید از آن طرف چند نامحرم بزک کرده را طوری مسیر می‌دهد که از مقابل چشم این جوان عبور کنند و او در جلسه امتحان قرار گیرد.

قرآن
آنان که خود از ایمان دورند و دیگران را هم نهی می‌کنند

وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْئَوْنَ عَنْهُ وَ إِن یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ (26- انعام).

همیشه در کنار چشمه یا در مسیر آب روان معارف الهی عده‌ای پیدا می‌شوند که نه خود می‌نوشند و نه اجازه می‌دهند دیگران بهره‌ای برده و سیراب شوند. قرآن از این عده که در همیشه تاریخ بوده و خواهند بود با این تعبیر یاد می‌کند که «هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْئَوْنَ عَنْهُ»؛ آنان دیگران را [از توجه به قرآن و پیروی از رسول خدا [ص] بازمی‌دارند و خود نیز از آن دور می‌شوند.

اما این‌ها چه کسانی هستند و چه ویژگی‌هایی دارند سوالات مهمی است که آیه قبل به آن‌ها پاسخ داده است. آیه قبل می‌فرماید: اینان کسانی‌اند که در اثر کفر و لجاجتی که به خرج داده‌اند پرده‌ای از غفلت بر دل‌هایشان افکنده‌اند که دیگر حق را نمی‌فهمند و نیز گوش‌هایشان چنان در برابر حق سنگین شده که آن را نمی‌شنوند. (6) اینان روشن‌ترین دلیل را هم قبول نمی‌کنند و از پذیرش آن سر باز می‌زنند بارزترین مشخصه این گروه برخوردشان با معارف دینی است که می‌گویند این‌ها همه فسون و فسانه است.

بی خبر از اینکه هر کس با حق در افتد تیشه بر ریشه خود زده، و سرانجام طبق سنت ثابت آفرینش، چهره حق از پشت ابرها نمایان می‌گردد و با جاذبه‌ای که دارد پیروز خواهد شد و باطل همانند کف‌های بی ارزش روی آب نابود می‌گردد، بنا بر این تلاش و فعالیت آن‌ها به شکست خودشان منتهی خواهد شد و جز خود را هلاک نمی‌کنند؛ هر چند آنان قدرت درک این حقیقت را ندارند «وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ».(7).این افراد را باید شناخت و تا آنجا که ممکن است از آن‌ها فاصله گرفت چرا که سخن رفته رفته بر دل اثر گذاشته و آثارش را در رفتار نمایان می‌کند.

خداوند متعال برای هر امر و نهیی بساط آزمون آن را هم فراهم می‌کند. اگر فرمود به نامحرم نگاه نکنید از آن طرف چند نامحرم بزک کرده را طوری مسیر می‌دهد که از مقابل چشم این جوان عبور کنند و او در جلسه امتحان قرار گیرد

 

 

 

پاسخ خدا: اگر برگردند باز گناه خواهند کرد

لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَکَاذِبُونَ (28- انعام).

آیه در مورد کسانی است که دنیا با سرسختی تمام نه تنها خود ایمان نیاورند بلکه مانع ایمان آوری دیگران نیز می‌شدند. این عده همین که در قیامت، وقوع عذاب را حتمی می‌بینند به عجز و لابه می‌افتند و مدام حسرت می‌خورند و تقاضای بازگشت دارند تا جبران مافات کنند. (8).

هر چند تقاضای این‌ها امر محالی است زیرا با قیام قیامت، بساط این جهان برچیده شده (9) و پشت سری نمانده تا بشود کسی را به آن برگرداند. اما به فرض محال که چنین بازگشتی هم ممکن باشد اما خداوند پاسخ منفی به خواسته آن‌ها می‌دهد و می‌فرماید: یقیناً این‌ها دروغ می‌گویند و به فرض محال هم که ما این‌ها را برگردانیم باز هم همان خواهند بود که هستند.

 

مراحل قبل از نزول عذاب

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلیَ أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَ الضرََّّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضرََّعُونَ (42) فَلَوْ لَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضرََّعُواْ وَ لَاکِن قَسَتْ قُلُوبهُُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَنُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (43) فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلّ‌ِ شیَ‌ْءٍ حَتیَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ(44- انعام)

هر چند عذاب‌هایی که خداوند در اثر کفر و نافرمانی مردم بر سر آن‌ها نازل می‌کند به صورت دفعی و آنی است؛ اما مقدماتی دارد که پس از طی آن‌ها عذاب واقع می‌شود. این بخش از آیات به این بحث پرداخته و قانون خدا را قدم به قدم شرح می‌دهد.

قرآن

گام اول گرفتار کردن به سختی‌ها و ناملایمات زندگی است به این منظور که افراد با گرفتار شدن در این فشارها از غیر خدا دل کنده و رو به او کنند و او را بخوانند «فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَ الضرََّّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضرََّعُونَ»؛ اما این‌ها چنان سنگدل و فریفته شیطان شده‌اند که این فشارها و شک‌های حیات بخش هم نمی‌تواند روح مرده آن‌ها را زنده کند.

گام بعدی سرازیر کردن نعمت‌های آسمانی و زمینی و زیر زمینی به سوی این‌هاست تا برای موفقیت‌های خود در عرصه‌های مختلف صنعتی، کشاورزی، فضایی و اتمی جشن‌ها بگیرند و بر خود ببالند و بر دیگران مباهات کنند. اما آن‌ها با این نعمت‌ها هم بیدار نشدند.

گام آخر: در حالی که این‌ها غرق در شادی‌اند و دیگر دلیلی برای کفرشان ندارند؛ ناگهان عذاب ما نازل شده و بساط آن‌ها را جمع می‌کند. (10). 

 

جبران گذشته، شرط اساسی در توبه

کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلیَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءَ ا بجَِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (54- انعام).

در جمله اول می‌فرماید: پروردگارتان رحمت را بر خود لازم و مقرّر کرده است در جمله دوم که در حقیقت توضیح و تفسیر رحمت الهی است، با تعبیری محبت آمیز چنین می‌گوید: هر کس از شما کاری از روی جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است.

خداوند متعال در این آیه مؤمنان را به رعایت یک اصل مهم سفارش می‌کند و آن اینکه مبادا به مقدسات کسانی که با شما هم عقیده نیستند بی احترامی کنید که آن‌ها نیز معتقدات شما را مورد اهانت قرار می‌دهند

 

 

منظور از «جهالت» در این‌گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است که انسان نه از روی دشمنی با حق، بلکه به خاطر غلبه هوی و هوس آن چنان می‌شود که فروغ عقل و کنترل شهوت را از دست می‌دهد؛ چنین کسی با اینکه عالم به گناه و حرام است اما چون علمش تحت‌الشعاع هوی و هوس قرار گرفته، به آن «جهل» اطلاق می‌گردد. مسلماً چنین کسی در برابر گناه خود مسئول است؛ اما چون از روی عداوت و دشمنی نبوده، سعی و کوشش می‌کند تا آن را اصلاح و جبران کند. (11).

 

 

احترام واجب نیست ولی بی احترامی هم نکنید

وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَیرِْ عِلْمٍ .

خداوند متعال در این آیه مؤمنان را به رعایت یک اصل مهم سفارش می‌کند و آن اینکه مبادا به مقدسات کسانی که با شما هم عقیده نیستند بی احترامی کنید که آن‌ها نیز معتقدات شما را مورد اهانت قرار می‌دهند.

نکته اول اینکه منع آیه در مورد اهانت به مقدسات طرف مقابل است نه آنکه خواسته باشد هر گونه بحث علمی و به چالش کشیدن منطقی عقاید طرف مقابل را ممنوع کند. (12).

نکته دوم اینکه معنای آیه احترام گذاشتن به مقدسات طرف مقابل نیست بلکه پیام آیه پرهیز از هر کاری است که اهانت تلقی شود.

پی نوشت ها :

(1)  المیزان ج 6 ص 80

(2)  ر. ک به همان

(3)  10/بلد

(4)  3/ انسان

(5)  38-39/بقره

(6)  هر چند در آیه این امور را به خدا نسبت داده است اما این از باب کیفریست که خدا به اصرار آن‌ها در کج روی داده است به عبارت دیگر اگر این گونه مسائل نسبت به خدا داده می‌شود در حقیقت اشاره به قانون «علیت» و خاصیت «عمل» است، یعنی ادامه در کج روی و اصرار در لجاجت و بدبینی، اثرش این است که روح و روان آدمی را به شکل خود در می‌آورند و آن را همانند آیینه کج و معوجی می‌کنند که قیافه همه چیز را کج و معوج نشان می‌دهد. نمونه ج 5 ص 190

(7)  نمونه ج 5 ص 191

(8)  آیه 27 سوره انعام

(9)  آیه 104 سوره انبیاء علیهم السلام و آیه 48 ابراهیم علیهم السلام

(10) المیزان ج 7 ص 92

(11) نمونه ج 5 ص 259-260

(12)  ر. ک به همان ص 395



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء ششم قرآن کریم

 


 

 

در ادامه بحثهای معرفتی و بیان معارفی از قرآن کریم در این قسمت برای انس معنایی بیشتر با کلام الهی، آیاتی از جزء ششم را مورد بحث قرار داده و معارفی از آن را با استناد به کتب معتبر تفسیری تقدیم می نماییم.

 


 

 

قرآن کریم ماه رمضان
خطری که بیش از ترک عبادت آخرت انسان را تهدید می کند

وَ مَن یَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ یَسْتَكْبرِْ فَسَیَحْشرُُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا(172) فَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُم مِّن فَضْلِهِ  وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنكَفُواْ وَ اسْتَكْبرَُواْ فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ... (173)

قرآن کریم می فرماید: كسانى كه از عبادت و بندگى پروردگار امتناع ورزند و این امتناع از تكبر و خودبینى آنها سرچشمه بگیرد، خداوند همه آنها را در روز رستاخیز حاضر خواهد ساخت و به هر كدام كیفر مناسب خواهد داد. در آن روز به آنها كه داراى ایمان و عمل صالح بوده‏اند پاداششان را به طور كامل خواهد داد و از فضل و رحمت خود بر آن خواهد افزود؛ ولی کسانی را كه از بندگى خدا امتناع ورزیدند و راه تكبر را پیش گرفتند به عذاب دردناكى گرفتار خواهد كرد.(1)

استنكاف یعنى امتناع و انزجار از چیزى. این حالت در مورد عبادت و بندگى خدا، گاهى ریشه در جهل و نادانى دارد و گاهى به خاطر تكبر و خودبینى و سركشى است.

علامه طباطبایی(ره) می فرماید: استنكاف به تنهایى باعث سخط الهى نمى‏شود، زیرا استنكاف دو جور ممكن است باشد، یكى از نادانى و استضعاف و دیگرى از استكبار، آن استنكافى باعث خشم و غضب الهى مى‏شود كه برخاسته از روح استكبار باشد.(2)

قانون قرآن این است: اگر كسى نسبت به آنچه که باید ایمان بیاورد، كفر بورزد و راه مؤمنان را رها كرده و در راه كافران قرار گیرد، اعمال او بر باد می رود و در آخرت در زمره زیانكاران خواهد بود

کفر، تمام اعمال و عبادات گذشته انسان را نابود می کند

وَ مَن یَكْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الخَْاسِرِینَ(5- مائده)

قانون قرآن این است: اگر كسى نسبت به آنچه که باید ایمان بیاورد، كفر بورزد و راه مؤمنان را رها كرده و در راه كافران قرار گیرد، اعمال او بر باد می رود و در آخرت در زمره زیانكاران خواهد بود.

«كفر به ایمان» یعنی آدمى به آنچه كه مى‏داند حق است عمل نكند؛ مانند اینكه می داند اسلام حق است ولی مشركین را دوست بدارد و با آنان اختلاط کند و نیز مانند کسی که می داند نماز و روزه و زكات و حج، جزء دین و از ارکان آنند ولی با این حال آنها را ترک کرده و به آنها عمل نکند.(3)

 

فرق بین کافر و فاسق

قرآن کریم ماه رمضان

نکته دیگر اینکه «كفر به ایمان» در مورد كسى صادق است كه همواره عمل به مقتضاى ایمان خود را ترك كند و همیشه و به طور دائم بر خلاف علم خود عمل نماید از این رو كسى كه در زندگیش گاهی حق را مى‏پوشاند و بر خلاف علم و ایمانش عمل مى‏كند به چنین كسى نمى‏گویند به ایمانش كفر ورزیده؛  بلكه مى‏گویند او مرتكب فسقى شده است.(4)

در هیچ شرایطی ظلم نکنید

یَأَ ایهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِینَ لِلَّهِ شهَُدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لَا یَجْرِمَنَّكُمْ شَنََآنُ قَوْمٍ عَلىَ أَلَّا تَعْدِلُواْ  اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (8- مائده)

این آیه می گوید: اى اهل ایمان! براى خدا قیام كنید و شهادت عادلانه دهید. دشمنى گروهى نباید سبب شود كه عدالت را رعایت ننمایید. عدالت ورزید كه آن به تقوا نزدیكتر است و از خدا پروا داشته باشید زیرا كه خداوند به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است.

"شنئان" به معنای بغض و کینه ایست که همراه فاصله گرفتن باشد.(5) آیه مورد بحث در مورد شهادت دادن به ناحق علیه كسى است که در آن، شاهد به دلیل بغضى كه نسبت به مشهود علیه دارد سعی می کند تا با ضایع کردن حق او، انتقام خود را از او بگیرد.

آیه در صدد آن است که مومنین را از چنین ظلمی در شهادت باز دارد ظلمی که ممکن است در اثر وجود سابقه دشمنی بین آنها در شهادت صورت پذیرد. از این رو شهادت را مقید به قسط كرد و فرمود: باید كه شهادت شما به قسط و به حق باشد و در شهادت دادن کینه ها و غرضهاى شخصى را دخالت ندهید.(6) آنگاه به دلیل اهمیت موضوع بار دیگر روى مساله عدالت تكیه كرده و مى‏فرماید: عدالت بورزید كه به پرهیزگارى نزدیكتر است و از آنجا كه عدالت مهمترین ركن تقوا و پرهیزگارى است به عنوان تاكید اضافه مى‏كند: از خدا پروا داشته باشد؛ زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است.(7)

منظور از «محارب» كسى است که با تهدید اسلحه به جان یا مال مردم تجاوز كند؛ اعم از اینكه به صورت دزدان سرگردنه‏ در بیرون شهرها چنین كارى كند و یا در داخل شهر؛ مانند افراد چاقوكشى كه حمله به جان و مال و نوامیس مردم مى‏كنند

حکم محارب در قرآن

إِنَّمَا جَزَؤُاْ الَّذِینَ یحَُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ  ذَالِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْیَا  وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ(33)

این آیه، جزاى افراد متجاوزى را كه اسلحه به روى مسلمانان مى‏كشند و با تهدید به مرگ و حتى كشتن، اموالشان را به غارت مى‏برند با شدت هر چه تمامتر بیان مى‏كند و مى‏گوید: كیفر كسانى كه با خدا و پیامبر(ص) به جنگ بر مى‏خیزند و در روى زمین دست به فساد مى‏زنند این است كه یكى از این چهار مجازات در مورد آنها اجراء شود: نخست اینكه كشته شوند؛ دیگر اینكه به دار آویخته شوند؛ سوم اینكه دست و پاى آنها به طور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود و چهارم اینكه از سرزمینى كه در آن زندگى می کنند تبعید شوند. مگر كسانى كه پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت كنند كه مشمول عفو خداوند خواهند شد.(8)

 

چند نکته:

1. منظور از «محارب» كسى است که با تهدید اسلحه به جان یا مال مردم تجاوز كند؛ اعم از اینكه به صورت دزدان سرگردنه‏ در بیرون شهرها چنین كارى كند و یا در داخل شهر؛ مانند افراد چاقوكشى كه حمله به جان و مال و نوامیس مردم مى‏كنند.

2. منظور از قطع دست و پا، همان مقدارى است كه در مورد سرقت بیان گردیده؛ یعنى تنها بریدن چهار انگشت از دست یا پا مى‏باشد.

3. مجازاتهاى چهارگانه فوق، متناسب با چگونگى جرم و جنایتى است كه انجام گرفته و به تشخیص دادگاه عدل اسلامی در مورد محارب اعمال می شود.

4. ناگفته پیدا است شدت عمل فوق العاده‏اى كه اسلام در مورد محاربان به خرج داده براى حف0خونهاى بى‏گناهان و جلوگیرى از حملات و تجاوزهاى افراد قلدر و زورمند و جانى و چاقوكش و آدمكش به جان و مال و نوامیس مردم بى‏گناه است‏.

5. از جمله پایانی آیه استفاده مى‏شود كه حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از كیفرهاى آخرت نخواهد شد.(9)

اصل توسل را به عنوان یکی از آموزه های حقیقی و دستورات جدی قرآن ثابت می کند؛ اما اینکه مصادیق توسل چیست و با چه اموری می توان به خدا نزدیک شد مطلبی است که در آیه وجود ندارد و باید به کمک ادله دیگر تک تک آنها را ثابت کرد؛ مانند آنچه که امیرالمومنین (ع) در خطبه 110 نهج البلاغه می فرماید. مشکل کسانی که شعائر دینی را به تمسخر می گیرند بی عقلی آنهاست

آیه ای که اصل توسل را ثابت می کند

یَأَ ایُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(35)

در این آیه روى سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدن داده شده: نخست مى‏گوید: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید: تقوا و پرهیزگارى پیشه كنید. سپس دستور مى‏دهد كه وسیله‏اى براى تقرب به خدا انتخاب نمائید و سرانجام دستور به جهاد در راه خدا مى‏دهد.

موضوع مهمى كه در این آیه وجود دارد دستورى است كه در باره انتخاب «وسیله» در این آیه به افراد با ایمان داده شده است. «وسیله» در اصل به معنى تقرب جستن و یا چیزى است كه باعث تقرب به دیگرى از روى علاقه و رغبت مى‏شود. بنابراین وسیله در آیه فوق معنى بسیار وسیعى دارد و هر كار و هر چیزى را كه باعث نزدیك شدن به پیشگاه مقدس پروردگار ‏شود را شامل مى‏گردد(10) و اختصاص آن به جهاد و روزه و چند کار خاص که از سوی برخی فرقه های اسلامی مطرح می شود ادعایی است بی دلیل.

نکته دیگر اینکه این آیه، اصل توسل را به عنوان یکی از آموزه های حقیقی و دستورات جدی قرآن ثابت می کند؛ اما اینکه مصادیق توسل چیست و با چه اموری می توان به خدا نزدیک شد مطلبی است که در آیه وجود ندارد و باید به کمک ادله دیگر تک تک آنها را ثابت کرد؛ مانند آنچه که امیرالمومنین (ع) در خطبه 110 نهج البلاغه می فرماید.

مراد از تقوا بعد از ایمان که در آیه آمده است، پرهیز از محرمات الهى و گناهان كبیره است‏ و منظور از سیئات، گناهان صغیره است که خدا وعده گذشت از آنها را به شرط ترک کبائر داده است

مشکل کسانی که شعائر دینی را به تمسخر می گیرند بی عقلی آنهاست

وَ إِذَا نَادَیْتُمْ إِلىَ الصَّلَوةِ اتخََّذُوهَا هُزُوًا وَ لَعِبًا  ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْقِلُونَ(58- مائده)

منظور از «نادیتم؛ ندا می کنید» اذانى است كه در اسلام قبل از هر نماز واجب یومیه تشریع شده است‏.(11) آیه می فرماید: هنگامى كه شما مسلمانان را به سوى نماز دعوت مى‏كنید، آن را به باد استهزاء و بازى مى‏گیرند. سپس علت عمل آنها را چنین بیان مى‏كند: این به دلیل آن است كه‏ آنها جمعیت نادانى مى‏باشند و از درك حقایق بدورند؛ زیرا نمى‏توانند به این اعمال دینى و عبادتهایى كه عبادت حقیقى اند به دیده تحقیق بنگرند و فواید آن را كه همانا نزدیكى به خداى تعالى و تحصیل سعادت دنیا و آخرت است درك كنند.(12)

 

تنها راه نجات اهل کتاب

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنهُْمْ سَیَِّاتهِِمْ وَ لَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ(65- مائده)

قرآن می گوید: اگر اهل کتاب که اسلام را نپذیرفته اند، ایمان بیاورند و به مانند سایر مسلمانان عقاید آخرین شریعت الهی را پذیرفته و باور کنند و سپس بر اساس آن باورها به دستورات آن نیز عمل کنند مورد عنایت الهی قرار گرفته و با ورود به بهشت، رستگار خواهند شد.(13)

مراد از تقوا بعد از ایمان که در آیه آمده است، پرهیز از محرمات الهى و گناهان كبیره است‏ و منظور از سیئات، گناهان صغیره است که خدا وعده گذشت از آنها را به شرط ترک کبائر داده است.(14)

 

پی نوشت ها:

(1) نمونه ج4 ص232

(2) المیزان ج5 ص151

(3) المیزان ج5 ص206

(4) همان ص206-207

(5) هو البغض مع الكراهة و التجنّب. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج6 ص125

(6) ر.ک: المیزان ج5 ص237

(7) تفسیر نمونه ج4 ص300

(8) آیه 34 سوره مائده (آیه بعدی)

(9) ر.ک به نمونه ج4 ص359-362

(10)نمونه ج4 ص364

(11)المیزان ج6ص28

(12)همان

(13)ر.ک به مجمع البیان ج3 ص343

(14)المیزان ج6 ص37



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء پنجم قرآن کریم

 

 


 

 

 

در ادامه مباحث انس معنایی با قرآن کریم در این مقاله به فرازهایی از جزء پنجم قرآن کریم می‌پردازیم و نکاتی تفسیری از آیات آن را به میهمانان ماه خدا و مأنوسان با قرآن تقدیم می‌کنیم.

 


 

 

قرآن کریم مجید
آسان خدا را سخت کرده‌ایم

یُرِیدُ اللَّهُ أَن یخَُفِّفَ عَنکُمْ  وَ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِیفًا(28- نساء)

ازدواج یا همان نکاح شرعی راهکاری است حلال و آسان که خداوند متعال برای سامان دادن به غریزه شهوت و جنس مخالف خواهی، پیش روی انسان قرار داده است. انسان به طبع اولیه در برابر خواهش‌های نفس خود ضعیف و ناتوان خلق شده تا با تربیت آن در مکتب انسان سازی قوی و قدرتمند شود.

از اسباب تربیت نفس و رام کردن نفس چموش دادن پاسخی واقعی به درخواست‌های بجای اوست؛ ازدواج یکی از این موارد است که در حوزه غریزه جنسی خداوند آن را تنها پاسخ درست به درخواست آن قرار داده است و به شکل‌های متعددی آن را تا حد امکان آسان گرفت تا بهانه‌ای برای آلوده دامنی برای کسی نماند.(1)

در اسلام پس از رضایت طرفین(2)؛ فقط چند جمله کوتاه لازم است تا دو جنس مخالف به هم محرم شوند و ازدواج صورت گیرد؛ ولی ما چنان کار را بر خود سخت کرده‌ایم که آسانی ازدواج گم شد و به یکی از دشوارترین و طاقت‌فرساترین اقداماتی تبدیل شد که می‌توان  تصور کرد.

گناهان دو نوعند: صغیره و کبیره؛ هر چند تمام گناهان چون نافرمانی خداوند عظیم اند، کبیرند و بزرگ؛ اما وقتی گناهان با هم مقایسه می‌شوند برخی صغیره اند و برخی دیگر کبیره. بزرگی معصیت وقتی تحقق می‌یابد که نهی از آن نسبت به معصیت دیگر مهم‌تر و شدید تر باشد

 

 

 

تصرف در اموال دیگران تنها از راه شرعی جایز است

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تجَِرَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ (29- نساء)

این آیه در واقع زیر بنای قوانین اسلامی در مسائل مربوط به معاملات و مبادلات مالی را تشکیل می‌دهد و به همین دلیل فقهای اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال می‌کنند.

آیه خطاب به افراد با ایمان می‌گوید: اموال یکدیگر را از طرق نابجا و غلط و باطل نخورید؛ یعنی هر گونه تصرف در مال دیگری که بدون حق و بدون یک مجوز منطقی و عقلانی بوده باشد ممنوع شناخته است(3). بر اساس این آیه تصرف در اموال دیگران تنها به واسطه یکی از مجوزات شرعی مثل بیع و اجاره و مانند آن ممکن خواهد بود و هرگونه تصرف که بدون مجوز شرعی صورت گیرد مانند قمار و شرکت‌های هرمی و مانند آن، مصداق اکل به باطل بوده و از نظر شرع حرام خواهد بود.

 

 

از کبیره‌ها بگذر تا خدا از صغیره هایت گذر کند

إِن تجَْتَنِبُواْ کَبَائرَ مَا تُنهَْوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا(31- نساء)

از آیه شریفه دو مطلب استفاده می‌شود:

اول اینکه گناهان دو نوعند: صغیره و کبیره؛ هر چند تمام گناهان چون نافرمانی خداوند عظیم اند، کبیرند و بزرگ؛ اما وقتی گناهان با هم مقایسه می‌شوند برخی صغیره اند و برخی دیگر کبیره. بزرگی معصیت وقتی تحقق می‌یابد که نهی از آن نسبت به معصیت دیگر مهم‌تر و شدید تر باشد.

دوم اینکه هر چند سیئات تمام گناهان را شامل می‌شود اما در این آیه منظور از گناهانی که خدا از آن می‌گذرد به دلیل مقابله، گناهان صغیره است.(4)

بنابراین این آیه با صراحت می‌گوید: اگر شما گناهان کبیره‌ای که از آن نهی شده ترک کنید؛ ما گناهان صغیره تان را می‌بخشیم و شما را به بهشت و مقام قرب الهی‌ وارد می‌کنیم.

 

قرآن کریم مجید
توسل به اولیای دین در همه حال چاره ساز است

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا(64- نساء)

در این آیه راه بازگشت را به روی گناهکاران و آن‌ها که به نحوی از انحاء مرتکب گناهی شدند، گشوده و به یکی روش‌های توبه که تضمین قبولی در آن شده اشاره می‌کند. که اگر گنه‌کار نادمی به رسول خدا ص پناهنده شده و در پیشگاه او از خداوند بخشنده طلب عفو و بخشش نماید رسول الله نیز دست به دعا برداشته و برای او درخواست آمرزش نماید خداوند خواسته او را اجابت کرده و گنه‌کار را می‌بخشد.

از اسباب تربیت نفس و رام کردن نفس چموش دادن پاسخی واقعی به درخواست‌های بجای اوست؛ ازدواج یکی از این موارد است که در حوزه غریزه جنسی خداوند آن را تنها پاسخ درست به درخواست آن قرار داده است و به شکل‌های متعددی آن را تا حد امکان آسان گرفت تا بهانه‌ای برای آلوده دامنی برای کسی نماند.

دو نکته:

1. از این آیه پاسخ کوبنده‌ای است به کسانی که توسل جستن به پیامبر صلی الله علیه و آ له و یا امام علیه السلام را یک نوع شرک می‌پندارند؛ زیرا این آیه به وضوح می‌گوید که آمدن به سراغ پیامبر صلی الله علیه و آ له و او را در پیشگاه الهی شفیع قرار دادن و وساطت و استغفار او برای گنه‌کاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و نزول رحمت الهی است.

2. همان‌گونه که از آیه بدست می‌آید و ما به آن معتقدیم؛ پیامبر صلی الله علیه وآله آمرزنده گناه نیست؛ او تنها می‌تواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه پاسخ دندان شکنی است به آن‌ها که منکر این گونه وساطت هستند.(5)

 

هر نوع اظهار محبتی را پاسخ دهید!

وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنهَْا أَوْ رُدُّوهَا (86- نساء)

هنگامی که کسی به شما تحیت گفت، پاسخ آن را به طرز بهتر بدهید و یا لا اقل به طور مساوی به او برگردانید.

«تحیت» در لغت از ماده «حیات» و به معنی دعا کردن برای حیات دیگری است خواه این دعا به صورت سلام علیک (خداوند تو را به سلامت دارد) باشد و یا حیاک اللَّه (خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن؛ ولی معمولاً از این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن، با یکدیگر می‌کنند شامل می‌شود که روشن‌ترین مصداق آن همان سلام کردن است. ولی از برخی روایات و همچنین تفاسیر استفاده می‌شود که «تحیت» اظهار محبت‌های عملی نیز شامل می‌شود.(6)با این بیان می‌توان گفت که آیه شریفه  یک حکم کلی و عمومی در زمینه تمام تحیت‌ها و اظهار محبت‌هایی است که از طرف افراد مختلف می‌شود.(7)

پیامبر صلی الله علیه وآله آمرزنده گناه نیست؛ او تنها می‌تواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه پاسخ دندان شکنی است به آن‌ها که منکر این گونه وساطت هستند .

 

 

 

هر جایی نمی‌شود ماند و به هر جایی نمی‌شود رفت !

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّئهُمُ الْمَلَئکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ  قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فیِ الْأَرْضِ قَالُواْ أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتهَُاجِرُواْ فِیهَا (97- نساء)

در این آیات به سرنوشت شوم کسانی اشاره می‌شود که دم از اسلام می‌زدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی هجرت را عملی نساختند در نتیجه به وادی‌های خطرناکی کشیده شدند و در صفوف مشرکان جان سپردند. قرآن می‌گوید: کسانی که فرشتگان قبض روح، روح آن‌ها را گرفتند در حالی که به خود ستم کرده بودند از آن‌ها پرسیدند: شما اگر مسلمان بودید پس چرا در صف کفار قرار داشتید؟ آن‌ها در پاسخ به عنوان عذرخواهی می‌گویند: ما در آن محیط تحت فشار بودیم و به همین جهت توانایی بر اجرای فرمان خدا را نداشتیم. اما این دلیل از آنان پذیرفته نمی‌شود و از فرشتگان خدا پاسخ می‌شنوند که: مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که مهاجرت کنید و خود را از آن محیط آلوده و خفقان بار برهانید؟(8)

منظور از ظلم در این آیه همان‌گونه که آیه 28 سوره نحل تایید می‌کند ظلم به نفس است؛ ظلمی که در اثر اعراض از دین خدا و ترک اقامه شعائر او با قرار گرفتن و زندگی کردن در سرزمین‌های شرک و در وسط کفار پدید می‌آید، انسان وقتی خود را در چنین وضع و موقعیتی قرار دهد قاعدتاً دیگر راهی برای آموختن معارف دین و عمل به آموزه‌های آن ندارد.(9)

قرآن کریم مجید

پیام این آیه دستور به هجرت از مکان‌هایی است که انسان به دلیل فضای حاکم، توان فراگیری و عمل به آموزه‌های دین را ندارد و نیز نهی از سفر و اقامت به جاهایی که همین خطر، دین انسان را تهدید می‌کند؛ مگر آنکه شخص واقعاً معذور باشد.(10)

 

هیچ‌گاه کفار بر مؤمنین مسلط نخواهند شد

وَ لَن یجَْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلیَ المُْؤْمِنِینَ سَبِیلاً(141- نساء)

قرآن می‌گوید: خدا هرگز هیچ راه سلطه‌ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است. از آیه استفاده می‌شود که کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد و اگر پیروزی آن‌ها را بر مسلمانان در میدان‌های مختلف با چشم خود می‌بینیم به خاطر آن است که بسیاری از مسلمانان مؤمنان واقعی نیستند و راه و رسم ایمان و وظائف و مسئولیت‌ها و رسالت‌های خویش را به کلی فراموش کرده‌اند؛ نه خبری از اتحاد و اخوت اسلامی در میان آنان است و نه اینکه جهاد را به معنی واقعی کلمه انجام می‌دهند.

جمعی از فقها در مسائل مختلف به این آیه برای عدم تسلط کفار بر مؤمنان از نظر حقوقی و حکمی استدلال کرده‌اند که با توجه به عمومیتی که در آیه دیده می‌شود این توسعه زیاد بعید به نظر نمی‌رسد.(11)

پیام این آیه دستور به هجرت از مکان‌هایی است که انسان به دلیل فضای حاکم، توان فراگیری و عمل به آموزه‌های دین را ندارد و نیز نهی از سفر و اقامت به جاهایی که همین خطر، دین انسان را تهدید می‌کند؛ مگر آنکه شخص واقعاً معذور باشد.

پی نوشت ها :

(1) ر.ک به المیزان ج4 ص282

(2) بنا به نظر اکثر قریب به اتفاق مراجع معظم تقلید اگر دختر باکره باشد، رضایت پدر او نیز شرط است.

(3) نمونه ج3 ص355

(4) المیزان ج4 ص323

(5) تفسیر نمونه ج3 ص 451

(6) همان ج4 ص42

(7) المیزان ج5 ص30

(8) نمونه ج4 ص83-84

(9) المیزان ج5 ص49

(10) آیه 98 سوره نساء

(11) نمونه ج4 ص175-176



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء 4 قرآن کریم

 


 

 

در چهارمین بخش از سلسله بحثهای قرآنی که همگام با روزهای با برکت ماه رمضان تدوین می شود معارفی از جزء چهارم قرآن کریم را به میهمانان ماه خدا و مؤمنان قرآنی تقدیم می کنیم.

 


 

 

فراز اول: رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون

قرآن

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(106) وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(107- آل عمران)

روز قیامت چهره‏هایى نورانى و چهره‏هایى تاریك خواهد بود. به آنان كه چهره‏هایشان تاریك است گفته مى‏شود: چرا بعد از اینکه ایمان آوردید كافر شدید؟! پس اكنون به خاطر آن كافری که ورزیدید طعم عذاب را بچشید و به آنان هم كه چهره‏هایشان نورانى است در رحمت الهى مقیم می شوند و براى همیشه در آن مى‏مانند.

این یک اصل قرآنی است که حالت و نوع زندگى انسان و نیز پاداش و كیفرهاى او در جهان دیگر در حقیقت تجسمى از اعمال و روحیات و افكار او در این جهان است.(1) به عبارت دیگر: هر كارى كه در این جهان از انسان سر می زند آثار وسیع و گسترده‏اى در روح انسان باقى گذاشته و کم کم چهره جان او را صورتگری می کند. درک این تغییرات در دنیا برای اکثر مردم امری ناممكن است؛ ولى در قیامت که روز ظهور حق و حقیقت و آشکار شدن باطن افراد است(2) آن واقعیت نهفته در جان که در حقیقت چهره واقعی جان انسانهاست رونمایی شده و پدیدار می گردد.

روسفیدى و روسیاهى در قیامت هم که این آیات به آن اشاره می کنند در حقیقت تجسّم همان حالات و روحیّات انسان در دنیاست. كسانى كه در دنیا ولایت خدا را پذیرفته و تابع دستورات او بوده‏اند؛ خداوند آنها را از ظلمات به نور مى‏برد(3) و در آن روز با چهره‏اى نورانى حاضر مى‏شوند؛ ولى آنان كه به ولایت طاغوت گردن نهاده‏اند، طاغوت‏ها آنان را از نور به ظلماتِ هوس و تفرقه و شرك و جهل سوق مى‏دهند(4) و در قیامت با چهرهایی سیاه و تاریك محشور مى‏شوند.

جاذبه عجیبی که در هوس‏هاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع، مقامها و ثروت‏هاى غیر مباح وجود دارد همان جذبه آتش دوزخ است که هر انسانی را به سوی خود می کشاند

فراز دوم: استقامت و تقوا رمز دفع شر دشمنان

وَ إِن تَصْبرُِواْ وَ تَتَّقُواْ لَا یَضُرُّكُمْ كَیْدُهُمْ شَیًْا (120- آل عمران)؛ اگر شكیبایى ورزید و پرهیزكارى كنید، نیرنگشان هیچ زیانى به شما نمى‏رساند.

در این آیه شریفه دو رمز پیروزی و دفع شر دشمنان به صراحت مطرح شده که یکی پایداریست و دیگری رعایت تقوا. از این فراز قرآنی استفاده مى‏شود كه امنیت مسلمانان در برابر نقشه‏هاى شوم دشمنان، مشروط به استقامت و هوشیارى و داشتن تقوى آنهاست و تنها در این صورت است كه امنیت آنها تضمین می گردد.(5)

در پنج آیه بعد قدری پرده را کنار زده و گوشه ای از اسرار این فرمول را بر ملا ساخته است که چگونه خدا دفع شر می کند و مسلمانان را پیروز می گرداند؛ آنجا که روز بعد از شکست در جنگ احد(6) به رزمندگان اسلام می فرماید: آرى؛ اگر امروز استقامت بخرج دهید و به رویارویی سپاه دشمن بشتابید و تقوا را پیشه كنید و مانند روز گذشته با فرمان پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله مخالفت ننمائید؛ اگر در این حال، مشركان به سرعت به سوى شما برگردند؛ خداوند بوسیله پنج هزار فرشته كه همگى داراى نشانه‏هاى مخصوص هستند شما را یارى خواهد كرد.(7)

 

فراز سوم: چند وصف ممتاز برای متقین

الَّذِینَ یُنفِقُونَ فىِ السَّرَّاءِ وَ الضرََّّاءِ وَ الْكَظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ  وَ اللَّهُ یحُِبُّ الْمُحْسِنِینَ(134) وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرُِّواْ عَلىَ‏ مَا فَعَلُواْ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ(135- آل عمران)

راه تقوا

قرآن کریم در این آیات، پنج ویژگی برتر متقین را بیان می کند که عبارتند از:

آنها در همه حال انفاق مى‏كنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه در پریشانى و محرومیتند که در این حال به مقدار ممکن دست نیازمندی را می گیرند.

آنها بر خشم خود مسلطند و آن را کنترل می کنند.

آنها از خطاى مردم مى‏گذرند و در دل کینه به دل نمی گیرند؛ البته این گذشت و عفو از كسانى است كه شایسته آنند نه کسانی كه گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بیشتر آنها مى‏شود.

آنها نیكوكارند. که این مرحله عالی ترین درجه مراتب تکاملی گذشته است؛ مراتبی که از فروبردن خشم شروع می شود و به نیکی کردن در برابر بدى (البته آنجا كه شایسته است) ختم می شود.

آنها اصرار بر گناه نمى‏كنند. پرهیزگاران علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتكب گناهى شوند بزودى به یاد خدا مى‏افتند و توبه مى‏كنند و هرگز با علم و آگاهى بر گناه خویش اصرار نمى‏ورزند و آن را تكرار نمى‏كنند.(8)

 

فراز چهارم: روزگار می گردد تا ...

تِلْكَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَینْ‏َ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ ... وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ یَمْحَقَ الْكَفِرِینَ(140و 141- آل عمران)

در این آیات به چند حکمت از اسرار گردش ایام و دست به دست شدن نام و نشانها، پست و مقام ها اشاره شده است :

یکی اینکه سره از ناسره مشخص شود. دوم آنکه گوهر وجود مردان خدا از ناخالصی ها پاک شده و عیارش بالا رود و آخر اینکه بی خدایان به تدریج نابود شوند.(9) برای همین فرمود: ما این روزهاىِ پیروزى و ناكامى‏ را‏ در میان مردم مى‏گردانیم تا خدا كسانى را كه از روى حقیقت و خلوص ایمان آورده‏اند، مشخص كند ... و نیز این پیروزى‏ها و ناكامى‏ها براى آن است كه كسانى را كه از روى حقیقت‏، ایمان آورده‏اند از عیوب و آلودگى‏ها پاك كند و كافران را به تدریج نابود نماید.

هر كارى كه در این جهان از انسان سر می زند آثار وسیع و گسترده‏اى در روح انسان باقى گذاشته و کم کم چهره جان او را صورتگری می کند. درک این تغییرات در دنیا برای اکثر مردم امری ناممكن است؛ ولى در قیامت که روز ظهور حق و حقیقت و آشکار شدن باطن افراد است(2) آن واقعیت نهفته در جان که در حقیقت چهره واقعی جان انسانهاست رونمایی شده و پدیدار می گردد

فراز پنجم: فرصت هایی که سوزنده است

وَ لَا یحَْسَبنَ‏َّ الَّذِینَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَیرٌْ لّأَِنفُسِهِمْ  إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِیزَْدَادُواْ إِثْمًا  وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ(178- آل عمران)

همیشه فرصت داده شده سازنده نیست؛ گاهی هم سوزنده است مانند فرصت دادن به کسی که اصرار به خود سوزی دارد که این فرصت، کمک به نابودی اوست. در این دنیا کسانی که پیام دین و ندای فطرت را شنیدند و آن را نادیده گرفتند ابتدا با سختی هایی مواجه می شوند تا به آن فطرت الهی برگردند و آن نداهای حیاتبخش را لبیک گویند(10)؛ اما اگر با لجبازی، دست خود را از دست راهنمایان الهی کشیدند و بر هلاکت خود اصرار ورزیدند از آن پس به آنها فرصت و امکانات داده می شود که در جاده گمراهی بتازند و جهنم خود ساخته را لحظه به لحظه شعله ورتر کنند. این در حالی است که این نگونبختان فرصت و امکانات پیش آمده را عنایتی برای خود تلقی کرده و شادمانند که ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد و در جهنم وارد شد.

 

فراز ششم: خوشبخت کیست؟

فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ (185- آل عمران)

از نظر قرآن کسی سعادتمند است و عاقبت به خیر که بتواند خود را از جاذبه های گناه و معصیت که حقیقتی جز آتش ندارند رهانده و قدم در بهشت گذارد.

«زحزح» در اصل به معنى این است كه انسان خود را از تحت تاثیر جاذبه و كشش چیزى به تدریج، خارج و دور سازد و«فاز» در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسیدن به محبوب است.(11) بر این اساس آیه مورد بحث می گوید: كسانى كه از تحت تاثیر جاذبه آتش دوزخ، دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات یافته و محبوب و مطلوب خود را پیدا كرده‏اند.

سه نکته:

1. جاذبه عجیبی که در هوس‏هاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع، مقامها و ثروت‏هاى غیر مباح وجود دارد همان جذبه آتش دوزخ است که هر انسانی را به سوی خود می کشاند.

كسانى كه در دنیا ولایت خدا را پذیرفته و تابع دستورات او بوده‏اند؛ خداوند آنها را از ظلمات به نور مى‏برد(3) و در آن روز با چهره‏اى نورانى حاضر مى‏شوند؛ ولى آنان كه به ولایت طاغوت گردن نهاده‏اند، طاغوت‏ها آنان را از نور به ظلماتِ هوس و تفرقه و شرك و جهل سوق مى‏دهند(4) و در قیامت با چهرهایی سیاه و تاریك محشور مى‏شوند

2. اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه این عوامل فریبنده، دور ندارند، تدریجا به سوى آن جذب خواهند شد.

3. آنها كه با تربیت و تمرین و آموزش و پرورش الهی، خود را به تدریج، كنترل مى‏نمایند و به مقام نفس مطمئنه (روح آرام شده) مى‏رسند نجات یافتگان واقعى محسوب مى‏شوند و احساس امنیت و آرامش مى‏كنند.

 

فراز هفتم: وضع خوب بی دین ها شما را فریب ندهد!

لَا یَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ كَفَرُواْ فىِ الْبِلَادِ(196) مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ  وَ بِئْسَ المِْهَادُ(197- آل عمران)

یکی از رایج ترین سوالاتی که مومنین پس از مقایسه وضع به ظاهر خوب بی دینان با وضع ضعیفتر دینداران می کنند (که البته همیشگی هم نیست) این است که اگر دینداری باعث نزول خیرات و برکات دنیایی می شود پس چرا وضع بی دینان بهتر از ماست؟

قرآن می فرماید: فریب این زندگی مرفه و پر زرق و برق بی خدایان را نخورید و وضع به ظاهر خوب آنها را دلیل بر عنایت خدا به آنها قلمداد نکنید. آنچه در دست آنهاست مال ناچیز و زودگذر دنیاست که خداوند به دلیلی در اختیار آنها قرار داده است؛ یا خواسته در همین دنیا با آنها تسویه حساب کند تا در آخرت بهره ای از بهشت نبرند(12) و یا قانون مهلت که در فراز پنجم گذشت را در مورد آنها اجرا کرده است. در هر صورت اینها در قیامت جایگاهی جز حهنم نخواهند داشت.

جهنم شیطان عذاب زنجیر فریاد
فراز هشتم: حقیقت حرام خواری

إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى‏ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْكلُُونَ فىِ بُطُونِهِمْ نَارًا  وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا(10- نساء)

عمل به مانند خود ما انسانها ظاهری دارد که با حواس درک می شود؛ باطنی هم دارد که جز با چشم باطن قابل رویت نیست. چون این هنر در همه نیست که روح عمل را ببنند و از طرفی هم دانستن این موضوع اثر تربیتی فوق العاده ای دارد در بخشی از آیات و روایات آن چهره ملکوتی برخی عبادات و معاصی بیان شده است.

یکی از آیاتی که به این مهم پرداخته نمونه ای از تجسم اعمال را مطرح کرده است همین آیه مورد بحث است که حقیقت و چهره باطنی مال حرام(13) را اینگونه بیان می کند: كسانى كه اموال یتیمان را به ناحق تصرف می كنند در حقیقت آتش می خورند و به زودی در جهان دیگر هم داخل در آتش برافروخته‏اى می شوند كه آنها را به شدت می سوزاند. پس حرام خواران علاوه بر اینکه در این دنیا آتشی را وارد بدن خود می کنند در قیامت هم وارد جهنم شده و به شدت خواهند سوخت.(14)

 

فراز نهم: شما که نمی دانید چه کسی برای شما مفید تر خواهد بود

لَا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَكمُ‏ْ نَفْعًا  فَرِیضَةً مِّنَ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلِیمًا حَكِیمًا(11- نساء)

برخی مومنین هنگام وصیت با توجه به شناختی که نسبت به ورثه خود دارند قانون خدا (احکام ارث) را نادیده گرفته و مال خود را به گونه ای دیگر تقسیم می کنند. در این تقسیم بندی ورثه ای که به نظر برایش مفیدتر خواهند بود سهم بیشتری می برند و کسانی که امید چندانی به نفعشان نیست سهم کمتری عایدشان می شود.

حقیقت و چهره باطنی مال حرام(13) را اینگونه بیان می کند: كسانى كه اموال یتیمان را به ناحق تصرف می كنند در حقیقت آتش می خورند و به زودی در جهان دیگر هم داخل در آتش برافروخته‏اى می شوند كه آنها را به شدت می سوزاند. پس حرام خواران علاوه بر اینکه در این دنیا آتشی را وارد بدن خود می کنند در قیامت هم وارد جهنم شده و به شدت خواهند سوخت.(14)

در این فراز خداوند متعال بعد از بیان احکامی در تقسیم ارث این طرز تفکر را خطا خوانده و می فرماید: شما که نمی دانید کدام یک از این ورثه برای شما مفیدتر خواهد بود. شما که از آینده خبر ندارید شاید همین کسی که امروز مال بیشتری به او داده اید فردا خودش یا فرزندانش با همین اموال شما لعن و نفرین برای شما بخرد و در عوض آن دیگری با تمام قوا برزخ و قیامت شما را آباد کند شما چه می دانید پس اموالتان را بر اساس آنچه که خدا مقرر کرده است بین ورّاث خود تقسیم کنید.(15)

 

پی نوشت ها:

1) آیه 30 سوره آل عمران

2) آیه 9 سوره طارق

3) «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» آیه 257 سوره بقره

4) «الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» همان

5) نمونه ج3ص66

6) علامه طباطبایی این آیه را مربوط به جنگ بدر می داند. المیزان ج4ص8

7) نمونه ج3ص79-80

8) نمونه ج3ص96-99

9) ر.ک به المیزان ج4 ص30

10) آیه 42 سوره انعام

11) نمونه ج3 ص201

12) آیه 176 سوره آل عمران

13) ر.ک به المیزان ج4 ص204

14) ر.ک به نمونه ج3 ص281

15) برگرفته از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسات درس تفسیر



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

معارفی از جزء سوم قرآن کریم

 

 


 

 

 

آن چه در ادامه می‌آید سومین قسمت از گزیده معارف قرآنی است که به مناسبت ماه مبارک رمضان تنظیم و تدوین شده است. در این قسمت، آیاتی از جزء سوم قرآن کریم را محور بحث قرار داده و از چشمه همیشه جاری آن جرعه نوشی می‌کنیم.

 


 

 

قرآن
توانستن غیر از مجاز بودن است

فراز اول: لَا إِکْرَاهَ فیِ الدِّینِ  قَد تَّبَینَ‌َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیّ‌ِ (256- بقره)

در دین، هیچ اجباری نیست. همانا راه هدایت از گمراهی، کاملاً مشخص و آشکار شده است.

بسیاری با استناد به همین آیه، خود را مجاز به پذیرش و یا عدم پذیرش اصل دین و فروعات آن می‌دانند به این معنا که گمان می‌کنند اجازه دارند اصل دین را بپذیرند یا نپذیرند و یا هر کدام از فروعات دین که مایل به انجامش نبودند را به راحتی کنار گذاشته و از آن بگذرند و جالب‌تر اینکه خیال می‌کنند دیگران هم حق اعتراض به آن‌ها را ندارند؛ نه حق دارند آن‌ها را امر کنند و نه مجازند ایشان را نهی کنند.

به راستی اگر چنین تفسیر و برداشتی از آیه صحیح بود دیگر چه دلیلی داشت خداوند کسانی که دین را نپذیرفتند و یا به آن عمل نکردند را با آیات عذاب، تهدید کند؟

نکته‌ای که این عده از آن غفلت کرده‌اند این است که پیام آیه نفی جبر و اشاره به اصل اراده در خلقت انسان است. خداوند متعال انسان‌ها را به گونه‌ای خلق کرده است که در مقام عمل، توان انتخاب گزینه‌های مختلف و گاه مخالف را داراست. او هم می‌تواند عدالت بورزد و هم ظلم کند؛ هم عبادت کند و هم عصیان نماید؛ اما اینکه کدام گزینه برای او مجاز است و کدام برای او ممنوع، بحث دیگری است. یقیناً انسان اجازه ندارد گزینه‌ای را برگزیند که به ضرر دنیا و آخرت اوست.

کسانی که در راه خداوند بذل مال می‌کنند ولی به دنبال آن منت می‌گذارند یا کاری که موجب آزار و رنجش اوست انجام می‌دهند در حقیقت با این عمل ناپسند، اجر و پاداش خود را از بین می‌برند.(2) در این بین کسی اجر می‌برد که بتواند کار ارزشمند خود را از این دو آفت نابودگر حف0کند.(3)

اگر انسان مختار آفریده شده؛ نه برای آن است که هر کاری که دلش خواست بکند؛ بلکه او آزاد آفریده شد تا آزادانه بین درست و نادرست یکی را انتخاب کند؛(1) درست و نادرستی را که خدا از طریق دین (عقل سالم و نقل معتبر) بیان کرده است. اگر درست را انتخاب کرد کمال است و بهشت و اگر نادرست را برگزید سقوط است و عذاب.

 

دو آفتی که اجر صدقه را نابود می‌کنند

فراز دوم: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنّ‌ِ وَ الْأَذَی‌  (264- بقره)

منت گذاشتن و اذیت کردن، دو خطر مهمی است که اجر صدقات را تهدید می‌کند. خداوند متعال در این آیه، مردم را از نابود کردن اجر صدقاتشان با منت و اذیت نهی می‌کند.

از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که انفاق در راه خدا در صورتی در پیشگاه پروردگار مورد قبول واقع می‌شود که به دنبال آن منت و چیزی که موجب‌ آزار و رنجش نیازمندان است نباشد. بنا بر این کسانی که در راه خداوند بذل مال می‌کنند ولی به دنبال آن منت می‌گذارند یا کاری که موجب آزار و رنجش اوست انجام می‌دهند در حقیقت با این عمل ناپسند، اجر و پاداش خود را از بین می‌برند.(2) در این بین کسی اجر می‌برد که بتواند کار ارزشمند خود را از این دو آفت نابودگر حفظ کند.(3)

مالی که انفاق می‌شود هم باید از مال حلال باشد و از طریقی شرعی به دست آمده باشد و هم از نظر کیفیت باید حداقل به گونه‌ای باشد که اگر به خود دهنده آن را بدهند با خوشحالی آن را بگیرد

 

 

 

 

شرط مالی که انفاق می‌کنید

فراز سوم: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ لَا تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَ لَسْتُم بَِاخِذِیهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنیِ‌ٌّ حَمِیدٌ(267- بقره)

در این آیه برای اموالی که انفاق می‌شوند دو شرط عمده را بیان می‌کند. ابتدا می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از اموال پاکیزه‌ای که از طریق تجارت به دست آورده‌اید و از آنچه از زمین برای شما خارج کرده‌ایم از منابع و معادن زیر زمینی و از کشاورزی و زراعت و باغ، انفاق کنید.

سپس برای تاکید هر چه بیشتر می‌افزاید: به سراغ قسمت‌های ناپاک نروید تا از آن انفاق کنید در حالی که خود شما حاضر نیستید آن را بپذیرید، مگر از روی اغماض و کراهت.(4)

پس مالی که انفاق می‌شود هم باید از مال حلال باشد و از طریقی شرعی به دست آمده باشد و هم از نظر کیفیت باید حداقل به گونه‌ای باشد که اگر به خود دهنده آن را بدهند با خوشحالی آن را بگیرد.

از فرق‌های یک مسلمان با کسانی که دم از خدا و انبیاء پیشین و کتاب مقدس می‌زنند و به قرآن این آخرین کتاب آسمانی اهانت می‌کنند در این است که ما مسلمانان بنا به رهنمود قرآن کریم در این آیه، تمام انبیاء گذشته را که همگی فرستاده خدایند قبول داریم و به کتاب‌های آن‌ها که از جانب او هستند ایمان داریم و احترام می‌گذاریم؛ البته کتب یا بخش‌های تحریف شده‌ای که تولید خود بشرند از این دایره بیرونند و خارج از بحثند

 

 

 

رباخوار دیوانه است

فراز چهارم: الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَواْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسّ‌ِ  (275)

این آیه، پرده از حقیقت رباخواری برداشته و باطن آن را نمایان می‌کند. بر اساس این آیه، ربا، جنون آور است و ربا خوار فردیست دیوانه.

تخبیط از مس شیطان همان جن زدگی است که در گویش عامیانه به کسی گفته می‌شود که دیوانه شده باشد. خداوند متعال در این فراز، ربا خوار را دیوانه می‌خواند. باید دانست که این طرز تعبیر برای اهانت نیست؛ زیرا کلام خدا منزه از عبارت‌های سخیف و غیر واقع است(5) بلکه این تعبیر، بیان حقیقت افرادیست که ربا می‌گیرند؛ چون این عده فاقد تفکر صحیح اجتماعی هستند و مسائلی مانند تعاون، همدردی، عواطف انسانی، نوع دوستی برای آن‌ها، مفهومی ندارد؛ بنابراین مشی او مشی دیوانگان است.(6)

در دادگاه قیامت به سبک دادگاه‌های دنیا که گزارش کار را می‌خوانند و قاضی بر اساس آن نظر می‌دهد عمل نمی‌شود بلکه در آن محکمه، خود عمل را حاضر می‌کنند نه گزارش آن را

 

 

 

فرق ما با آن کشیش مسیحی

فراز پنجم: ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کلُ‌ٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینْ‌َ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ  (285- بقره)

پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آورده‌اند [و بر اساس ایمان استوارشان گفتند:] ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمی‌گذاریم.

از فرق‌های یک مسلمان با کسانی که دم از خدا و انبیاء پیشین و کتاب مقدس می‌زنند و به قرآن این آخرین کتاب آسمانی اهانت می‌کنند در این است که ما مسلمانان بنا به رهنمود قرآن کریم در این آیه، تمام انبیاء گذشته را که همگی فرستاده خدایند قبول داریم و به کتاب‌های آن‌ها که از جانب او هستند ایمان داریم و احترام می‌گذاریم؛ البته کتب یا بخش‌های تحریف شده‌ای که تولید خود بشرند از این دایره بیرونند و خارج از بحثند.

آری مؤمنان بر خلاف کسانی که می‌خواهند بین خدا و پیامبرانش جدایی بیفکنند و به بعضی ایمان بیاورند و بعضی را انکار کنند(7) هیچ گونه تفاوتی میان رسولان الهی و کتاب‌های آن‌ها نمی‌گذارند و همه را از سوی خدا می‌دانند و همگی را محترم می‌شمرند.(8)

صحنه قیامت عمل در کنار عامل حاضر می‌شود و چون چنین است کسی را یارای انکار و تکدیب نیست و تنها کاری که از مجرم ساخته است این است که آرزوی جدایی بین خود و عملش را داشته باشد

 

 

 

در قیامت عمل را حاضر می‌کنند نه گزارش آن را

فراز ششم: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍْ محُّْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا (30- آل عمران)

روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده می‌یابد، و آرزو می‌کند که‌ای کاش میان او و کارهای زشتش زمان دور و درازی فاصله بود.

این آیه به صراحت بیان می‌دارد که در دادگاه قیامت به سبک دادگاه‌های دنیا که گزارش کار را می‌خوانند و قاضی بر اساس آن نظر می‌دهد عمل نمی‌شود بلکه در آن محکمه، خود عمل را حاضر می‌کنند نه گزارش آن را.

قرآن

از این آیه و آیات دیگر(9) به دست می‌آید که عمل نیز به مانند عامل، دارای روح و بدن است. آن چهره‌ای که در این دنیا از آن مشاهده می‌شود به منزله بدن است و آن چهره‌ای که در قیامت حاضر می‌شود روح و باطن اوست. بر اساس این آیه در صحنه قیامت عمل در کنار عامل حاضر می‌شود و چون چنین است کسی را یارای انکار و تکدیب نیست و تنها کاری که از مجرم ساخته است این است که آرزوی جدایی بین خود و عملش را داشته باشد.

 

اسلام، تنها دینی که خدا می‌پذیرد

فراز هفتم: وَ مَن یَبْتَغِ غَیرَْ الْاسْلَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فیِ الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ(85- آل عمران)

منظور از اسلام در این آیه، دینی است الهی که احکام و معارف آن بر سه پایه توحید، معاد و نبوت استوار است. این آیین در هر زمانی با توجه مقتضیات موجود، دستورات خاصی دارد که به مجموع آن اصول و این فروع اسلام گفته می‌شود؛ بر این اساس تمام ادیان آسمانی در زمان پیامبر همان عصر، مصداق اسلام است و تبعیت کنندگان آن نیز مسلمان و رستگار خواهند بود.

اگر انسان مختار آفریده شده؛ نه برای آن است که هر کاری که دلش خواست بکند؛ بلکه او آزاد آفریده شد تا آزادانه بین درست و نادرست یکی را انتخاب کند؛(1) درست و نادرستی را که خدا از طریق دین (عقل سالم و نقل معتبر) بیان کرده است. اگر درست را انتخاب کرد کمال است و بهشت و اگر نادرست را برگزید سقوط است و عذاب

 

 

این آیه خط بطلانی است بر ادیانی که یا الهی نیستند یا اگر در دسته ادیان الهی هستند با آمدن آخرین فرستاده الهی، دیگر منسوخ شده‌اند.

 

چون در این فراز، سخن از عدم پذیرش خداوند است و اگر روش زندگی و آیین کسی را خدا قبول نکرد به معنای نگون‌بختی و هلاکت اوست همان گونه که در آخر آیه هشدار داد؛ این نتیجه حاصل می‌شود که راه‌های رسیدن به سعادت یکی بیشتر نیست و آن، پذیرش اسلام و حرکت بر اساس دستورات آن است و بس.

 

پی نوشت ها :

(1)    المیزان ج2ص343

(2)    نمونه ج2ص317

(3)    آیه 262 سوره بقره

(4)    نمونه ج2ص332

(5)    آیه 14 سوره طارق

(6)    نمونه ج2ص366

(7)    آیه 150 سوره نساء

(8)    نمونه ج2ص398

(9)    آیه 90 سوره نمل و آیه 55 سوره عنکبوت



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

 

معارفی از جزء دوم قرآن کریم

 

 


 

 

 

نگاشته‌ای که در پیش رو دارید دومین قسمت از سلسله بحث‌های قرآنی است که به مناسبت ماه مبارک رمضان؛ برای انس معنوی و معنایی بیشتر با قرآن کریم تنظیم و تدوین شده است. در این قسمت نیز به سبک قسمت قبل، فرازهایی از جزء دوم قرآن کریم به مناسبت دومین روز این ماه شریف تقدیم می‌گردد.

 


 

 

حرکت، سرعت، سبقت

قرآن

فراز اول: فَاسْتَبِقُواْ الْخَیرَْاتِ  (148- بقره)

توصیه قرآن کریم در انجام امور خیر و عمل صالح، ابتدا حرکت است(1) و بعد سرعت است(2) و سپس سبقت.  

حرکت، همان عمل کردن به کارهای خیر است که تمام عبادت‌های مستحب و واجب را در بر می‌گیرد و متصف شدن به فضایل اخلاقی را شامل می‌شود.

سرعت در این امور هم به این است که هرگاه زمینه انجام آن فراهم شد، بدون فوت وقت آن کار عملی شود. امام باقر علیه‌السلام مرتب سفارش می‌کردند: «إِذَا هَمَمْتَ بِخَیْرٍ فَبَادِرْ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا یَحْدُثُ» هنگامی که تصمیم به کار خیری گرفتی فوراً آن را انجام بده و آن را به بعد موکول نکن؛ چون نمی‌دانی بعد چه می‌شود.(3)

سبقت که به معنای پیشی گرفتن است به دو صورت واقع می‌شود یکی در اصل انجام است که فرد از دیگرانی که آن‌ها نیز داوطلب آن کار خیر هستند پیشی گرفته و مثلاً زودتر از آن‌ها دست به جیب شده و مشکل نیازمندی را به میزان توان خودش برطرف می‌سازد. دیگری سبقت در کمیت آن کار خیر است؛ به این شکل که فرد از دیگرانی که آن‌ها هم عامل به کار خیر یا دارای فضیلت اخلاقی‌اند گوی سبقت را ربوده و از آن‌ها متواضع‌تر، صبورتر و مانند آن است.  

قرآن کریم چنین مؤمنانی را به مقام قرب الهی بشارت می‌دهد و می‌فرماید: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ*أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُونَ»(4)

 

آنچه که ما با آن امتحان می‌شویم؟

فراز دوم: وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشیَ‌ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ  وَ بَشِّرِ الصَّابرِِینَ(155- بقره)

جهان، صحنه آزمون الهی است. کسی وارد بهشت نمی‌شود مگر آنکه با موفقیت این آزمون‌ها را که پیشینیان هم به آن آزموده شدند یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته و سربلند بیرون آید. در همین سوره می‌خوانیم: أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم  مَّسَّتهُْمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ (214- بقره) آیا گمان کردید داخل بهشت می‌شوید بی آنکه حوادثی همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد؟ همان‌ها که شدائد و زیان‌های فراوان به آن‌ها رسید.

آیه مورد بحث به شکلی جزئی‌تر به آن ناملایمات پرداخته و با بیان دقیق ترآسیبهایی که برای امتحان بشر، همواره در زندگی او رخ می‌دهند را بیان می‌کند: «به طور قطع ما همه شما را با اموری همچون ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کم شدن فرزندان(5) یا میوه‌ها(6) آزمایش می‌کنیم.» آنان که در این آزمایش‌ها صبر سازنده، پیشه ساختند؛ اهل هدایتند و درود و رحمت الهی روزی آن‌ها می‌شود.(7)

تقوا همان حال خوشی است که روزه داران ماه خدا آن را در ایام پایانی ماه رمضان به خوبی احساس می‌کنند. حال خوشی که انسان رغبتی به گناه نداشته بلکه از آن متنفر است و در عوض به عبادات، خصوصاً قرائت قرآن و خواندن دعا بسیار رغبت دارد.

 

سنت‌هایی که کورکورانه تکرار می‌شود

فراز سوم: وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا  أَ وَ لَوْ کاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیًْا وَ لَا یَهْتَدُونَ(170-  بقره)

این آیه، رفتار کسانی که کورکورانه از سنت گذشتگان خود پیروی می‌کنند را خطایی بس بزرگ می شمارد و برای بیدار کردن وجدان خفته آن‌ها چنین می‌گوید: اگر نیاکان آن‌ها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته‌ای بودند جای این بود که از آن‌ها تبعیت شود؛ اما وقتی آن‌ها مردمی نادان و بی سواد و موهوم‌پرست بودند پیروی آن‌ها چه معنایی خواهد داشت؟ آیا این کار، مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست؟!(8)

تنها تقلید و تبعیتی که عقل می‌پذیرد و نقل دستور می‌دهد(9) تقلید جاهل از عالم است. مانند تبعیت بی چون و چرایی که بیمار نسبت به دستورات پزشک دارد یا تبعیتی که جاهل به احکام شرعی از سخنان عالم به احکام شرعی دارد.

غیر از این را نه عقل می‌پذیرد و نه نقل اجازه می‌دهد؛ مانند پیروی جاهل از جاهل یا عالم از جاهل. کاری که مصداق این نوع تقلیدها باشد از نظر قرآن مردود است و داشتن عناوینی مانند میراث فرهنگی هم نمی‌تواند رنگ صحت و حقیقت به این پیروی غلط و باطل بزند؛ خواه این کار بت پرستی باشد، خواه چهارشنبه سوری.

 

تقوا مهم‌ترین اثر و شاخص قبولی روزه

رمضان تسبیح روزه

فراز چهارم: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلیَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ(183- بقره)

بنا بر نظر علامه طباطبایی (ره)(10) این آیه مقدمه ایست برای اعلام حکم وجوب روزه که در دو آیه بعد(11) می‌آید. آنچه در این آیه آمده و از اهمیت بالایی هم برخوردار است بیان اثر روزه است.

عبارت لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ که در پایان آیه آمده است در حقیقت اشاره به اثری است که روزه بر روح و جان آدمی می‌گذارد. تقوا به زبان ساده، یعنی حالتی در انسان که او را از گناه باز دارد. تقوا همان حال خوشی است که روزه داران ماه خدا آن را در ایام پایانی ماه رمضان به خوبی احساس می‌کنند. حال خوشی که انسان رغبتی به گناه نداشته بلکه از آن متنفر است و در عوض به عبادات، خصوصاً قرائت قرآن و خواندن دعا بسیار رغبت دارد.

نکته دیگر اینکه این اثر، ملاک خوبی برای نمره دادن به روزه است. هر کس به خود مراجعه کند و با توجه به تأثیری که روزه در تقوا سازی او داشته است به روزه خود نمره دهد و بداند که این کار، عمل به توصیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که فرمود: حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عملکرد جان خود را محاسبه کنید قبل از آنکه در قیامت آن را به حساب کشند.(12)

 

دو شرط مهم در اجابت دعا

فراز  پنجم: وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنیّ‌ِ فَإِنیّ‌ِ قَرِیبٌ  أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ (186- بقره)

هنگامی که بندگانم از تو سراغ مرا می‌گیرند، همانا من نزدیکم؛  دعای دعا کننده‌ای که مرا بخواند اجابت می‌کنم. در این آیه، خداوند متعال با مقید کردن وعده اجابت به «إِذا دَعانِ»، دو شرط مهم در دعا را به ما گوشزد می‌کند:

یکی اینکه دعا باید حقیقتاً دعا باشد. «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» مانند آن است که بگوییم: عالم را احترام کن در صورتی که عالم باشد. این جمله یعنی آن عالمی را احترام کن که حقیقتاً عالم باشد و به علم خود عمل کند. جمله إِذا «دَعانِ» نیز می‌فهماند که وعده اجابت در مورد دعایی است که حقیقتاً دعا باشد یعنی قلب دعاکننده آن با زبانش موافق باشد؛ چون دعای حقیقی آن دعائی است که قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت که دروغ در کارش نیست آن را بخواهد.

دوم اینکه فرمود «دَعَانِ؛ مرا بخواند». دعایی وعده اجابت دارد که دعاکننده واقعاً آن را از خدا بخواهد؛ پس اگر کسی به زبان، خدا را خواند و در دل، امیدش به اسباب عادی و امور وهمی بود چنین کسی خدا را به دل نخوانده و شرط اجابت دعا را رعایت نکرده است.(13)

دسته دوم درخواست کسانی است که با نگاه به آخرت از خدا طلب می‌کنند. برای این‌ها مهم است که مطلوبشان چه تأثیری در قیامت آن‌ها خواهد گذاشت از این رو درخواست خود را با قید حسنه از خدا می‌خواهند. وعده خدا به این گروه بهره مندی از نعمت‌های بهشت است

ورود ممنوع‌های الهی

فراز ششم: تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا  وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(229- بقره)

این فراز در پایان آیه‌ای قرار دارد که خداوند متعال تعدادی از احکام الهی را در آن بیان کرده و در نهایت فرموده است: این‌ها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن تجاوز نکنید و آن‌ها که از آن تجاوز می‌کنند ستمگرند.

در این آیه تعبیر لطیفی درباره قوانین الهی به چشم می‌خورد و آن تعبیر به «حد» و «مرز» است. بر این اساس، در میان کارهایی که انسان می‌تواند انجام دهد یک سلسله مناطق ممنوعه‌ای وجود دارد که ورود در آن‌ها فوق‌العاده خطرناک است. خداوند متعال با قوانین و احکام  این مناطق را مشخص کرده و بسان علائمی هشدار دهنده انسان را از ورود به آن منع می‌کند. بنابراین کسی که معصیت کرد و به این قوانین بی اعتنایی نمود در حقیقت با تجاوز از حد و مرز الهی خود را به دست خود به هلاکت انداخت و بدبخت کرد.(14)

با توجه به این اصل است که در آیه 187 همین سوره می‌بینیم که حتی از نزدیک شدن به این مرزها هم نهی شده است تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها؛ زیرا نزدیکی به این مرزها، انسان را بر لب پرتگاه قرار می‌دهد و نیز در روایات وارده از طرق اهل بیت علیهم السلام می‌خوانیم که از موارد شبهه‌ناک نهی فرموده‌اند و گفته‌اند: این کار در حکم نزدیک شدن به مرز است و چه بسا با یک غفلت انسانی که به مرز نزدیک شده گام در آن طرف بگذارد و گرفتار هلاکت و نابودی شود.(15)

 

دو جور دعای متفاوت

فراز هفتم: فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فیِ الدُّنْیَا وَ مَا لَهُ فیِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ(200) وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فیِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فیِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ(201) أُوْلَئکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُواْ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الحِْسَابِ(202- بقره)

بر اساس این بخش از آیات، درخواست‌های قلبی مردم از خداوند متعال به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند. دسته اول درخواست‌هایی اند که فقط به دنیا ختم می‌شوند و کاری به آخرت ندارند؛ یعنی کسی که چنین می‌خواهد برایش مهم نیست که آیا این خواسته او برایش بهشت می‌سازد یا جهنم؛ او پول می‌خواهد و حلال و حرامش برایش مهم نیست. وعده خدا به این عده بی نصیبی از نعمت‌های آخرت است.

دعا

دسته دوم درخواست کسانی است که با نگاه به آخرت از خدا طلب می‌کنند. برای این‌ها مهم است که مطلوبشان چه تأثیری در قیامت آن‌ها خواهد گذاشت از این رو درخواست خود را با قید حسنه از خدا می‌خواهند. وعده خدا به این گروه بهره مندی از نعمت‌های بهشت است.(16)

 

جنگ تا کی ادامه خواهد داشت؟

فراز هشتم: لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا (217- بقره)

شاید برای شما هم این سوال پیش آمده باشد که این جنگ افروزی های دشمنان بر علیه اسلام و مسلمانی از هر دو نوع، نرم و سخت یا گرم و سردش تا به کی ادامه خواهد داشت؟ آیا این نظریه درست است که اگر ما دست دوستی به سوی آنان دراز کنیم و بر سر میز مذاکره به هم لبخند بزنیم و در مقابل دوربین‌های خبری دست یکدیگر به محکمی بفشاریم این فشارها بر داشته می‌شود؟

پاسخ به این سوال نیاز به فرضیه سازی و تحلیل‌های آنچنانی ندارد؛ همین آیه مورد بحث به روشنی و صراحت فوق‌العاده ای پاسخ را بیان می‌کند که‌ای مسلمانان بدانید جنگ دشمن با شما پایانی ندارد؛ هدف دشمن، گرفتن دین شماست و او به کمتر از این راضی نیست(17)؛ البته اگر بتواند. پس باید به هوش بود و فریب دست‌های مخملین و حرف‌های رویایی او را نخورد.

مگر آنکه دست از دشمنی بردارد و بر تمام قراردادهایی که بین دو طرف بسته می‌شود به واقع پایبند باشد(18)؛ اینجاست که جنگ خاتمه یافته اما بیداری و حفظ آمادگی ادامه می‌یابد.

 

پی نوشت ها :

(1) آیه 51 سوره مؤمنون

(2) آیات 114و133 سوره آل عمران

(3) الکافی ج2ص142

(4) آیات 10-11 سوره واقعه

(5) المیزان ج1ص353

(6) نمونه ج1ص525

(7) آیه 157 سوره بقره

(8) نمونه ج1ص576

(9) «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » آیه 43 سوره نحل

(10) المیزان ج2ص5

(11) « فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشهَّْرَ فَلْیَصُمْهُ » آیه 185 سوره بقره

(12) غررالحکم  ص236 حدیث4741

(13) المیزان ج2ص33

(14) آیه 14 سوره نساء

(15) ر.ک به نمونه ج2ص171

(16) ر.ک به المیزان ج2ص81

(17) « وَ لَنْ تَرْضی‌ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری‌ حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ » آیه 120 سوره بقره

(18) آیه 8 سوره ممتحنه



پنج شنبه 10 / 9 / 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : پریسا

نکات کلیدی جزء اول قرآن کریم

5 ویژگی نجات‌بخش در متقین

 

 


 

ماه رمضان

در راستای کمک به تحقق این مهم بر آن شدیم تا فرازهایی از معارف و نکات موجود در هر جزء از قرآن کریم را به شکل روزانه (هر روز چند نکته از جزء همان روز) با تکیه بر تفاسیر معتبر اسلامی به مانند المیزان و نمونه و نیز بحثهای تفسیری حضرت آیت الله جوادی آملی تنظیم کرده و به مقدار حوصله یک مقاله کوتاه به شما خوانندگان گرامی تقدیم نماییم.

فراز اول: ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَیْبَ  فِیهِ  هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ(2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(3) وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ(4- بقره)

 

تنها متقین هستند که از قرآن بهره می برند

در آیه دوم سوره بقره، خداوند متعال قرآن را مایه هدایت متقین معرفی می کند ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَیْبَ  فِیهِ  هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ با اینکه این کتاب برای هدایت تمام انسانها نازل شده است(3)؛ اما چون تنها متقین هستند که به رهنمودهای آن گوش می دهند و از آن بهره می برند؛ پس صحیح آن است که بگوییم: قرآن تنها همین گروه را هدایت می کند(4) و دیگران چون گوش و چشم به روی قرآن بسته اند، بهره ای از هدایتگری آن نمی برند و حتی در مواردی زیان هم می بینند.(5)

 

پنج ویژگی نجات بخش در متقین

آنچه باعث می شود تا متقین از قرآن بهره مند شوند پنج خصلت است که آنها با تکیه بر فطرت پاک خدادی صاحب آن شده اند(6) آن پنج خصلت عبارتند از: به نادیدنی هایی که وحی از آن خبر می دهد ایمان دارند (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ)، داشتن ارتباط با خدا (یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ)، بی هیچ چشمداشتی از هر آنچه که خدا روزی آنها کرده است به دیگران انفاق می کنند (ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ)، به آنچه که بر تو و پیامبران پیش از تو وحی کردیم ایمان دارند (یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ) و به جهان پس از مرگ، ایمان دارند و هرگز آن را فراموش نمی کنند(7) (بِالاَْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ)

فراز دوم: وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ (45- بقره)

با اینکه این کتاب برای هدایت تمام انسانها نازل شده است(3)؛ اما چون تنها متقین هستند که به رهنمودهای آن گوش می دهند و از آن بهره می برند؛ پس صحیح آن است که بگوییم: قرآن تنها همین گروه را هدایت می کند(4) و دیگران چون گوش و چشم به روی قرآن بسته اند، بهره ای از هدایتگری آن نمی برند و حتی در مواردی زیان هم می بینند

در سختی ها و مشکلات زندگی از صبر و نماز مدد بگیرید

استعانت یعنى کمک خواستن و این وقتى است كه انسان به تنهایى نتواند مشکلی را كه پیش آمده بر وفق مصلحت خود برطرف سازد. خداوند متعال فرمود: اِسْتَعِینُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ؛ در سختی ها و مشکلات خود از صبر و نماز كمك بگیرید که این دو، بهترین وسیله براى پیروزیند؛ چون صبر در هر بلا و حادثه عظیمى آن را كوچك و ناچیز ساخته و نماز هم كه توجه به خدا و پناه بردن به اوست، روح ایمان را زنده مى‏سازد و به آدمى مى‏فهماند كه به جایى تكیه زده كه ویران شدنی و از هم  گسستنى نیست.(8)

در برخی روایات، روزه به عنوان مصداقی برای صبر معرفی شده است که افراد می توانند برای پیروزی بر مشکلات خود از آن کمک بگیرند.(9)

فراز سوم: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَالِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْىٌ فىِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا  وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلىَ أَشَدِّ الْعَذَابِ  وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون‏َََ (85- بقره)

 

برخورد گزینشی با دین محکوم است

خداوند متعال در این آیه با ذکر نمونه ای از برخورد گزینشی با دین، این عمل را به شدت محکوم کرده و آن را موجب خفت دنیا و عذاب آخرت معرفی می کند.

در این مثال، عده ای مورد عتاب الهی قرار می گیرند که مردم بی گناه را می کشتند و از خانه و کاشانه شان آواره می کردند و توجهی به دستور دین در حرام بودن این کار نداشتند در عوض فدیه دادن و آزاد کردن اسیرانشان که این هم دستور دین است را چون به نفعشان بود تمام و کمال قبول داشتند و به آن عمل می کردند. قرآن کریم با بیان این نمونه به تمام کسانی که ملاک عمل کردنشان به دین، خواهش ها و خوشایندهای نفسانی آنهاست هشدار داده و ضمن منع آنها از چنین برخورد سلیقه ای با دین، همگان را از عواقب دنیایی و عذاب اخروی آن بر حذر می دارد.

در سختی ها و مشکلات خود از صبر و نماز كمك بگیرید که این دو، بهترین وسیله براى پیروزیند؛ چون صبر در هر بلا و حادثه عظیمى آن را كوچك و ناچیز ساخته و نماز هم كه توجه به خدا و پناه بردن به اوست، روح ایمان را زنده مى‏سازد و به آدمى مى‏فهماند كه به جایى تكیه زده كه ویران شدنی و از هم گسستنى نیست

به تعبیر دیگر اثر ایمان و تسلیم، آنجا ظاهر مى‏شود كه قانونى بر ضد منافع شخصى انسان باشد و آن را محترم بشمارد وگرنه عمل به دستورات الهى در آنجا كه حاف0منافع انسان است، نه افتخار است و نه نشانه ایمان و لذا همیشه مى‏توان از این طریق، مؤمنان را از منافقان شناخت؛ مؤمنان در برابر همه قوانین الهى تسلیمند و منافقان طرفدار تبعیض.(10)

متاسفانه کم نیستند کسانی که از مجموع بایدها و نبایدهای دین، تنها بخشی را قبول داشته و به آن عمل می کنند که نفعی به حال دنیایشان داشته باشد؛ روزه را می گیرد چون به رژیم و تناسب اندام او کمک شایانی می کند ولی حجاب را قبول یا چندان توجهی به آن ندارد زیرا مانع از جلوه گری او در کوی و برزن است.

در فرهنگ قرآن، انسان سعادتمند کسی است که تمام باید ها و نبایدهای دین را به چشم نسخه ای شفا بخش از یک پزشک زبردست می بیند که عمل دقیق و کامل به آن، ضامن سلامت اوست.

فراز چهارم: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن یُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَى‏ فىِ خَرَابِهَا  أُوْلَئكَ مَا كاَنَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِینَ  لَهُمْ فىِ الدُّنْیَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ(114- بقره)

در فارسی، سفیه به کسی گفته می شود که بی‌عقل، کم‌خرد، ساده‌لوح، کودن یا همان احمق باشد. این معنا در عرف جامعه به کسی اطلاق می شود که در مناسبات اجتماعی خود بسیار ضعیف تر از دیگران بوده یا به طور کلی از انجام آن ناتوان باشد؛ اما در فرهنگ قرآن، بی عقل کسی است که از کیش ابراهیم علیه السلام که همان آیین توحید و خداپرستی است روی برگرداند

وای بر آنان که مساجد را خراب می کنند

در این آیه شریفه، کسانی که نمی گذارند در خانه های خدا، نام او یاد شود و همتشان را صرف تخریب مساجد می کنند جزء ستمکارترین افراد شمرده شده اند. بر اساس شأن نزولی که برای آیه گفته شده(11)، منظور از تخریب مسجد، ویران کردن آن با کلنگ و سایر ابزار های تخریب و انهدام است؛ درست مانند کاری که آل سعود و آل خلیفه با مساجد بحرین کردند و یا همانند جنایتی که مزدوران آنها در مورد مسجد و بارگاه سامراء روا داشتند.

سپس مى‏فرماید: مسلمانان و موحدان جهان باید آن چنان محكم بایستند كه دست این ستمگران از این اماكن مقدس كوتاه گردد و احدى از آنان نتوانند آشكارا و بدون ترس و وحشت وارد این مكانهاى مقدس شوند.

مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه چنین گزارش می دهد: مشركان مكه نیز با منع پیامبر اسلام ص و مسلمانان از زیارت خانه خدا عملا به سوى خرابى این بناى الهى گام برمى‏داشتند.(12) بر این اساس می توان گفت کسانی که با متروک گذاشتن مسجد به نوعی باعث تخریب آن می شوند نیز گرفتار خواری دنیا و عذاب شدید آخرت خواهند شد.

فراز پنجم: وَ مَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ (130- بقره)

هر کس به هر اندازه که از این جاده دین، خارج شود به همان اندازه بی عقل است و احمق. در این معادله قرآنی، میزان بهره هوشی یا نوع مدرک تحصیلی کاملا هیچ نقشی ندارد؛ بلکه شاخص بهره عقلی میزان عبودیت است و بس

احمق کیست؟

در فارسی، سفیه به کسی گفته می شود که بی‌عقل، کم‌خرد، ساده‌لوح، کودن یا همان احمق باشد. این معنا در عرف جامعه به کسی اطلاق می شود که در مناسبات اجتماعی خود بسیار ضعیف تر از دیگران بوده یا به طور کلی از انجام آن ناتوان باشد؛ اما در فرهنگ قرآن، بی عقل کسی است که از کیش ابراهیم علیه السلام که همان آیین توحید و خداپرستی است روی برگرداند.

قرآن کریم اعراض از صراط مستقیم و دین را حماقت محض می داند؛ دینی که در هر عصری تعریف خاص خودش را دارد. هر چند محورهای اصلی دین همیشه ثابتند و بی تغییر؛ اما فروعاتی هم هستند که بسته به شرایط مردم و زمان، متغیرند؛ بنابراین منظور از دین در زمان کنونی همان است که خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله آن را تعلیم کرد و امامان معصوم علیهم السلام پس از او آن را تبلیغ و ترویج دادند.

بر این اساس، هر کس به هر اندازه که از این جاده دین، خارج شود به همان اندازه بی عقل است و احمق. در این معادله قرآنی، میزان بهره هوشی یا نوع مدرک تحصیلی کاملا هیچ نقشی ندارد؛ بلکه شاخص بهره عقلی میزان عبودیت است و بس.

با این تحلیل، وضعیت آن کشیش قرآن سوز و آنان که دست به قلم بردند و کاریکاتورها کشیدند و نیز به ظاهر فرهیختگانی که با شریعت بیگانه اند کاملا روشن می شود؛ چرا که ارزش انسان به عقل اوست و اینها از عقل بهره ای ندارند.

از امام صادق علیه السلام پرسیدند: عقل چیست؟ فرمود: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ آن چیزی است که خداوند رحمان با آن عبادت می شود و بهشت با آن به دست می آید.(13)

 

پی نوشت:

(1) آیه 185 سوره بقره

(2) امام باقر علیه السلام فرمود: لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ؛ برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است. الكافی ج2ص630

(3) « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ » آیه 185 سوره بقره

(4) مجمع البیان ج1ص118

(5) « وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً » آیه 82 سوره اسراء

(6) المیزان ج1ص45

(7) همان ص46

(8) همان ص152

(9)الکافی ج4ص63

(10) تفسیر نمونه ج1ص332

(11) اسباب نزول القرآن(واحدى)، ص 39

(12) مجمع البیان ج‏1ص361

(13) الکافی ج1ص11

سنت حسنه ختم حداقل یک جزء از قرآن کریم در ماه رمضان، ماه نزول قرآن(1) و بهار آن(2)، فرصت مناسبی است تا در کنار این انس لفظی، در معنا و مفهوم آن نیز بیندیشیم و در این فرصت پیش آمده، جان را به نور معارف بی بدیلش جلا بخشیم. به این امید که این مقدمات ما را به آن سرانجام نیک که عمل به قرآن و رسیدن به یک جامعه شکوهمند قرآنی است نزدیک کند.

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

×به وبلاگ من خوش آمدید× این وبلاگ جهت ابلاغ پیام عاشورا است و اینکه هدف از قیام عاشورا چه بوده؟ ممنون میشم با نظر دادنتون منو تو گسترش و ارتقاء این وبلاگ کمک کنین #
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یا حسین و آدرس ya-hoseyn.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 144
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 149
بازدید ماه : 269
بازدید کل : 2337
تعداد مطالب : 263
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 3